جغد

جغد

همگان را برای مدتی و برخی را برای همیشه می توان فریفت اما همگان را برای همیشه هرگز
جغد

جغد

همگان را برای مدتی و برخی را برای همیشه می توان فریفت اما همگان را برای همیشه هرگز

حوصله

بازرگانی موفق قبل از بازنشستگی به دعوت محافل مختلف قرار بود در بزرگترین ورزشگاه شهر برای معرفی تجریبات خود سخنرانی کند .

آن روز ورزشگاه پر از جمعیت بود . مردم مشتاقانه منتظر سخنرانی بازرگان بودند .

پرده ها کنار رفت . در مرکز صحنه توپ بزرگ آهنی آویزان بود . بازرگان در جریان صدای کف زدن بینندگان از پشت پرده بیرون آمد . در این ضمن دو کارگر  یک چکش آهنی سنگین را حمل کردند و جلوی پیر مرد گذاشتند .

پیرمرد به بینندگان گفت : دو جوان قدرتمند جلو بیایند . دو جوان قوی و نیرومند جلو آمدند . پیر مرد به آنان گفت : حالا خواهش می کنم با این چکش آهنی آن توپ را بنوازید تا توپ به حرکت درآید .

یکی از جوانان چکش را برداشت و با تمام نیرو به توپ زد . بینندگان صدای گوشخراشی شنیدند . اما توپ در سکون کامل بود . بزودی جوان به نفس نفس افتاد . جوان دیگر چکش را در دست گرفت و توپ را به صدا در آورد . اما توپ حرکت نکرد . هیچکس نمی دانست پیرمرد به دنبال اثبات چیست .

دو جوان صحنه را ترک گفتند . پیر مرد از کیسه خود یک چکش کوچک بیرون آورد و توپ آهنی را نواخت . سپس قدری مکث کرد و دو باره با چکش به توپ زد . بینندگان با تعجب نگاه کردند . پیرمرد بدون توجه به نگاه مردم کماکان به توپ می زد .20 دقیقه نیز گذشت . مردم کم کم به صدا درآمدند و نارضایتی نشان دادند.

اما پیر مرد توجه نکرد و به توپ می زد . بعضی ها با خشم جلسه را ترک گفتند . آنان که در ورزشگاه مانده بودند ، به تدریج آرام شدند و می خواستند ببینند که چه اتفاقی خواهد افتاد .

حدود 40 دقیقه گذشت . یک خانم که در ردیف مقدم نشسته بود ، ناگهان فریاد زد : توپ حرکت کرد ! توپ واقعاً حرکت می کرد ! مردم با دقت به توپ آهنی نگاه کردند . توپ واقعا حرکت می کرد . پیرمرد کماکان با چکش به توپ می زد . توپ با تلاش پیرمرد به تدریج به ارتفاع بلندی رفت .

سرانجام صدای کف زدنهای مردم در ورزشگاه حکمفرما شد . پیرمرد چکش کوچک را در جیب گذاشت . وی گفت : سخنرانی امروز فقط یک جمله دارد : در راه زندگی ، اگر منتظر موفقیت نباشید و بی حوصله باشید ، شکست خواهید خورد .