جغد

جغد

همگان را برای مدتی و برخی را برای همیشه می توان فریفت اما همگان را برای همیشه هرگز
جغد

جغد

همگان را برای مدتی و برخی را برای همیشه می توان فریفت اما همگان را برای همیشه هرگز

ادیسون!!!!

 ادیسون در سنین پیری پس از کشف چراغ برق یکی از ثروتمندان آمریکا به شمار می رفت و درآمد سرشارش را تمام و کمال در آزمایشگاه مجهزش که ساختمان بزرگی بود هزینه می  کرد. این آزمایشگاه بزرگترین عشق پیرمرد بود. هر روز اختراعی جدید در آن شکل می گرفت تا آماده بهینه سازی و ورود به بازار شود.

در همین روزها بود که نیمه های شب از اداره آتش نشانی به پسر ادیسون اطلاع دادند، آزمایشگاه پدرش در آتش می سوزد و حقیقتاً کاری از دست کسی بر نمی آید و تمام تلاش مأموران فقط جلو گیری از گسترش آتش به سایر ساختمانها است. آنها تقاضا داشتند که موضوع به نحو قابل قبولی به اطلاع پیرمرد رسانده شود.

پسر با خود اندیشید که احتمالاً پیرمرد با شنیدن این خبر سکته می کند و لذا از بیدار کردن پیرمرد منصرف شد و خودش را به محل حادثه رساند و با تعجب دید که پیر مرد در مقابل ساختمان آزمایشگاه روی یک صندلی نشسته است و سوختن حاصل تمام عمرش را نظاره می کند.

پسر تصمیم گرفت جلو نرود و پدر را آزار ندهد. او می اندیشید که پدر در بدترین شرایط عمرش به سر میبرد ناگهان پدر سرش را برگرداند و پسر را دید و با صدای بلند و سرشار از شادی گفت:

پسر تو اینجایی می بینی چقدر زیباست!  رنگ آمیزی شعله ها را می بینی؟ حیرت آور است! 

من فکر می کنم که آن شعله های بنفش به علت سوختن گوگرد در کنار فسفر به وجود آمده است!

وای ! خدای من، خیلی زیباست!  کاش مادرت هم اینجا بود و این منظره زیبا را می دید. 

کمتر کسی در طول عمرش امکان دیدن چنین منظره زیبایی را خواهد داشت. نظر تو چیه پسرم؟

پسر حیران و گیج جواب داد: پدر تمام زندگیت در آتش می سوزد و تو از زیبایی رنگ شعله ها صحبت می کنی؟ چطـور می توانی؟ من تمام بدنم می لرزد و تو خونسرد نشسته ای؟

پدر گفت: پسرم از دست من و تو که کاری بر نمی آید. مأمورین هم که تمام تلاششان را می کنند.  در این لحظه بهترین کار لذت بردن از منظره ایست که دیگر تکرار نخواهد شد.

در مورد آزمایشگاه و باز سازی یا نو سازی آن فردا فکر می کنیم. الان موقع این کار نیست.

به شعله های زیبا نگاه کن که دیگر چنین امکانی را نخواهی داشت! 

توماس آلوا ادیسون سال بعد مجدداً در آزمایشگاه جدیدش مشغول کار بود و همان سال یکی از بزرگترین اختراعات بشریت یعنی ضبط صدا را تقدیم جهانیان نمود. او گرامافون را درست یک سال پس از آن واقعه اختراع نمود.

مادر!!!!!!

 

آیا تا به حال از خود پرسیده اید که مادر برای شما چه مفهومی دارد؟ جواب شما به این سوال چه بوده؟ یکی از اعضای خانواده که بیشتر از همه دوستتان دارد؟ یا شاید یکی از صمیمی ترین دوستان شما؟

چندی پیش این سوال و سوالاتی دیگر در مورد مادر در یکی از مدارس انگلستان از بچه های حدود ده ساله پرسیده شد. به برخی از جواب ها توجه کنید.

سوال اول:

چرا خدا مادر شما را آفریده است؟

-  چون تنها کسی در دنیا است که همیشه می داند سی دی "شازده کوچولوی" من در کدام گوشه خانه است.

- شاید برای این که او تمیز کردن خانه را خیلی خوب بلد است.

- چون فقط او می تواند ما را به دنیا بیاورد.

سوال دوم:

چرا خدا تو را به این مادرت داد و به مادرهای دیگر نداد؟

- نمی دانم، شاید قبلاً با من بازی نکرده بود و نمی دانست من چقدر شیطان هستم.

- می گویند او قبلاً خیلی خوشگل بود و من هم خوشگل هستم.

سوال سوم:

به نظر شما، قبل ازاین که مادرتان با پدرتان ازدواج بکند، می بایست چه سوالی از پدرتان می کرد؟

- اسمش!

- این که حقوقش چقدر است!

- بایست می پرسید که چه طور آدمی است. مثلا دروغگو است یا نه یا آب جو می خورد یا نه، مست می کند یا نه؟

سوال چهارم:

چه کسی صاحب خانه شما است؟

- مادرم. او نمی خواهد، اما بابا غذا پختن بلد نیست، بابام خیلی کودنه.

- مادرم. هر روز در اتاقم می گردد و چیزهای عجیب و غریبی از زیر تخت خواب بیرون می کشد.

- فکر می کنم مادرم است. برای این که از همه ما بیشتر کارخانه را انجام می دهد.

سوال پنجم:

اگر می توانستید کمی مادرتان را تغییر بدهید، کدام خصوصیت او را تغییر می دادید؟

- مادرم همیشه از من می خواهد اتاقم را تمیز و مرتب کنم و من از این خیلی ناراحت می شوم. دوست داشتم این نقص او را برطرف کنم.

- دوست داشتم مادرم یک کمی باهوش تر بود تا می فهمید که خواهرم گلدان را شکست و نه من!

- همیشه احساس می کنم که پشت سر مادرم هم یک چشم نامریی وجود دارد. دوست داشتم آن چشمش نباشد.