جغد

جغد

همگان را برای مدتی و برخی را برای همیشه می توان فریفت اما همگان را برای همیشه هرگز
جغد

جغد

همگان را برای مدتی و برخی را برای همیشه می توان فریفت اما همگان را برای همیشه هرگز

پول!!!!

 

پول میتونه سرگرمی را بخره اما شادی را نه 

.Money can buy an amusement, but not happiness
پول میتونه
رختخواب را بخره اما خواب را نه 

.Money can buy a bed, but not sleep
پول میتونه
غذا را بخره اما اشتها را نه 

.Money can buy a food, but not appetite
پول میتونه
دارو را بخره اما سلامتی را نه 

.Money can buy a medicine, but not health
پول میتونه
وسیله آرایش بخره اما زیبایی را نه 

.Money can buy cosmetic, but not beauty
پول میتونه
خدمتکار بخره اما دوست را نه 

.Money can buy a servant, but not friend
پول میتونه
پست(مقام)را بخره اما بزرگی را نه 

.Money can buy a position, but not greatness
پول میتونه
نوکری را بخره اما وفاداری را نه 

.Money can buy a service, but not loyalty
پول میتونه
قدرت را بخره اما اعتبار را نه 

.Money can buy a power, but not authority

زیبارویان!!!

 

پسر جوان و زیبارویی بود که فکر می کرد باید با زیباترین دختر جهان ازدواج کند. او فکر می کرد به این ترتیب بچه هایش زیباترین بچه های روی زمین می شوند. پسر مدتی با این فکر در جستجوی همسر یکتایی برای خودش گشت.

طولی نکشید که پسر با پیرمردی آشنا شد که سه دختر باهوش و زیبا داشت. پسر از پیرمرد درخواست کرد که با یکی از دخترانش آشنا شود. پیرمرد جواب داد: هیچ یک از دخترانم ازدواج نکرده اند و با هر کدام که می خواهید آشنا شوید.

پسر خوشحال شد. دختر بزرگ پیرمرد را پسندید و باهم آشنا شدند. چند هفته بعد، پسر پیش پیرمرد رفت و با مِن و مِن گفت: آقا، دخترتان خیلی زیبا است، اما یک عیب کوچک دارد. متوجه نشدید؟! دخترتان کمی چاق است.

پیرمرد حرفش را تایید کرد و آشنایی با دختر دومش را به پسر پیشنهاد داد. پسر با دختر دوم پیرمرد آشنا شد و به زودی با یکدیگر قرار ملاقات گذاشتند.

اما چند هفته بعد پسر دوباره پیش پیرمرد رفت و گفت: دختر شما خیلی خوب است. اما به نظرم یک عیب کوچک دارد. متوجه نشدید؟! دخترتان کمی لوچ است.

پیرمرد حرف او را تایید کرد و آشنایی با دختر سومش را به پسر پیشنهاد کرد. به زودی پسر با دختر سوم پیرمرد دوست شد و با هم به تفریح رفتند.

یک هفته بعد پسر پیش پیرمرد رفت و با هیجان گفت: دختر شما مثل یشمِ بی لک است. همان کسی است که دنبالش می گشتم. اگر اجازه دهید، به رویایم برسم و با دختر سوم تان ازدواج کنم!

چندی بعد پسر با دختر سوم پیرمرد ازدواج کرد. چند ماه بعد همسرش دختری به دنیا آورد. اما وقتی که پسر صورت بچه را دید، از وحشت در جایش میخکوب شد. این زشت ترین بچه ای بود که به عمرش می دید. پسر بسیار غمگین شد و پیش پدر همسرش رفت و با گِله گفت: چرا با این که هر دوی ما این قدر زیبا و خوش اندام هستیم، ولی بچه ما به این زشتی است؟

پیرمرد جواب داد: دختر سوم من قبلا دختر بسیار خوبی بود. اما او هم یک عیب کوچک داشت. متوجه نشدی؟! او قبل از آشنا شدن با تو حامله بود!

جملات زیبا!!!

1- کسانی خوشبخت هستند که فکر و اندیشه شان بسوی چیزی غیر از خوشبختی خودشان است. (استوارت میل)

2-  آرزو دارم روزی این حقیقت به واقعیت مبدل شود که همه‌ی انسان‌ها برابرند. (مارتین لوتر‌کینگ)

3- بهتر است روی پای خود بمیری تا روی زانو‌هایت زندگی کنی. (رودی)

4- قطعاً خاک و کود لازم است تا گل سرخ بروید. اما گل سرخ نه خاک است و نه کود (پونگ)

5- بر روی زمین چیزی بزرگتر از انسان نیست و درانسان چیزی بزرگتر از فکر او.. (همیلتون)

6- عمر آنقدر کوتاه است که نمی‌ارزد آدم حقیر و کوچک بماند. (دیزرائیلی)

7- چیزی ساده تر از بزرگی نیست آری ساده بودن همانا بزرگ بودن است. (امرسون)

8- به نتیجه رسیدن امور مهم ، اغلب به انجام یافتن یا نیافتن امری به ظاهر کوچک بستگی دارد. (چاردینی)

9- آنکه خود را به امور کوچک سرگرم می‌کند چه بسا که توانای کارهای بزرگ را ندارد. (لاروشفوکو)

10- اگر طالب زندگی سالم و بالندگی‌ هستیم باید به حقیقت عشق بورزیم. (اسکات پک)

11- زندگی بسیار مسحور کننده است فقط باید با عینک مناسبی به آن نگریست. (دوما)

12- دوست داشتن انسان‌ها به معنای دوست داشتن خود به اندازه ی دیگری است. (اسکات پک)

13- عشق یعنی اراده به توسعه خود با دیگری در جهت ارتقای رشد دومی. (اسکات پک)

14- ما دیگران را فقط تا آن قسمت از جاده که خود پیموده‌ایم می‌توانیم هدایت کنیم. (اسکات پک)

15- جهان هر کس به اندازه ی وسعت فکر اوست. (محمد حجازی)

16- هنر کلید فهم زندگی است. (اسکار وایله)

17- تغییر دهندگان اثر گذار در جهان کسانی هستند که بر خلاف جریان شنا می‌کنند. (والترنیس)

18- اگر زیبایی را آواز سر دهی ، حتی در تنهایی بیابان ، گوش شنوا خواهی یافت. (خلیل جبران)

19- روند رشد، پیچیده و پر زحمت است و در درازای عمر ادامه دارد. (اسکات پک)

20- در جستجوی نور باش، نور را می‌یابی. (آرنت)

21- برای آنکه کاری امکان‌پذیر گردد دیدگان دیگری لازم است، دیدگانی نو. (یونک)

22- شب آنگاه زیباست که نور را باور داشته باشیم. (دوروستان)

23- آدمی ساخته‌ی افکار خویش است فردا همان خواهد شد که امروز می‌اندیشیم است. (مترلینگ)

24- اگر دریچه های ادراک شسته بودند،انسان همه‌ چیز را همان گونه که هست می‌دید:بی‌انتها. (بلیک)

25- برده یک ارباب دارد اما جاه‌طلب به تعداد افرادی که به او کمک می‌کنند. (بردیر فرانسوی)

26- هیچ وقت به گمان اینکه وقت دارید ننشینید زیرا در عمل خواهید دید که همیشه وقت کم و کوتاه است. (فرانکلین)

27- نباید از خسته بودن خود شرمنده باشی بلکه فقط باید سعی کنی خسته آور نباشی. (هیلزهام)

28- هر قدر به طبیعت نزدیک شوی ، زندگانی شایسته تری را پیدا می‌کنی. (نیما یوشیج)

29- اگر زمانی دراز به اعماق نگاه کنی آنگاه اعماق هم به درون تو نظر می‌اندازند. (نیچه)

30- زیبائی در فرا رفتن از روزمره‌گی‌هاست. (ورنر هفته)

31- برای کسی که شگفت‌زده‌ی خود نیست معجزه‌ای وجود ندارد. (اشنباخ)

32- تفکر در باب خوشبختی ، عشق ، آزادی ، عدالت ، خوبی و بدی، تفکر درباره‌ی پرسش‌هایی که بنیاد هستی ما را دگرگون می‌کند. (ادگارمون)

33- «عقلانیت باز» آن عقلانیتی است که فراموش نمی‌کند که «یکی» در «چند» است و «چند» در «یکی». (ادگارمون)

34- آرامش،زن دل‌انگیزی است که در نزدیکی دانایی منزل دارد. (اپیکارموس)

35- هیچ چیزدر زیر خورشید زیباتر از بودن در زیر خورشید نیست. (باخ‌من)

36- تنها آرامش و سکوت سرچشمه‌ی نیروی لایزال است. (داستایوفسکی)

37- با عشق،زمان فراموش می شود و با زمان هم عشق.

38- علت هر شکستی،عمل کردن بدون فکر است. (الکس‌مکنزی)

39- من تنها یک چیز می‌دانم و آن اینکه هیچ نمی‌دانم. (سقراط)

حساب!!!

خانم معلم به یک پسر هفت ساله  ریاضی یاد می‌داد.

یک روز از او پرسید: اگر من به تو یک سیب و  یک سیب و یکی بیشتر سیب بدهم تو چند تا سیب خواهی داشت؟

پسر بعد از چند ثانیه با اطمینان گفت: 4 تا!

معلم انتظار یک جواب صحیح و آسان را داشت یعنی (3).

او نا امید شده بود. فکر کرد "شاید بچه خوب گوش نکرده است"

تکرار کرد: خوب گوش کن، خیلی ساده است تو می‌توانی جواب صحیح بدهی اگر به دقت گوش کنی. اگر من به تو یک سیب و یک سیب دیگر و یکی بیشتر سیب بدهم تو چند تا سیب خواهی داشت؟

پسر که در قیافه معلمش نومیدی را می‌دید دوباره شروع کرد با انگشتانش به حساب کردن در حالیکه دنبال جوابی بود که معلمش رو خوشحال کند. تلاش او برای یافتن جواب صحیح نبود تلاشش برای یافتن جوابی بود که معلمش را خوشحال کند.

برای همین با تامل پاسخ داد:  "4".

نومیدی در صورت معلم باقی ماند.

به یادش آمد که پسر توت فرنگی را دوست دارد. او فکر کرد شاید پسرک سیب را دوست ندارد و برای همین نمی‌تواند تمرکز داشته باشد. در این موقع او با هیجان فوق العاده و چشم‌های برق‌زده پرسید: اگر من به تو یک توت فرنگی و یکی دیگر و یکی بیشتر توت فرنگی بدهم تو چند تا توت فرنگی خواهی داشت؟

معلم خوشحال بنظر می‌رسید و پسرک با انگشتانش دوباره حساب کرد و پسر با تامل جواب داد "3"

حالا خانم معلم تبسم پیروزمندانه ای داشت. برای نزدیک شدن به موفقیت او خواست به خودش تبریک بگوید ولی یک چیزی مانده بود.

او دوباره از پسر پرسید: اگر من به تو یک سیب و یک سیب دیگر و یکی دیگر بیشتر سیب بدهم تو چند تا سیب خواهی داشت؟

پسرک فوری جواب داد "4"!

خانم معلم مبهوت شده بود و با صدای گرفته و خشمگین پرسید چطور ؟ آخر چطور؟

پسرک با صدای پایین و با تامل پاسخ داد "برای اینکه من قبلا یک سیب در کیفم داشتم"

نتیجه :

اگر کسی جواب غیر قابل انتظاری به سوال ما داد ضرورتا اشتباه نیست شاید بُعدی دیگری از آنرا ما نفهمیده ایم.!!!

دانستگی!!!!

در 15 سالگی آموختم که مادران از همه بهتر می دانند و گاهی اوقات پدران هم.

در 20 سالگی یاد گرفتم که کار خلاف فایده ای ندارد ، حتی اگر با مهارت انجام شود .

در 25 سالگی دانستم که یک نوزاد ، مادر را از داشتن یک روز هشت ساعته و پدر را از داشتن یک شب هشت ساعته، محروم می کند .

در 30 سالگی پی بردم که قدرت ، جاذبه مرد است و جاذبه ، قدرت زن .

در 35 سالگی متوجه شدم که آینده چیزی نیست که انسان به ارث ببرد ، بلکه چیزی است که خود می سازد.

در 40 سالگی آموختم که رمز خوشبخت زیستن در آن نیست که کاری را که دوست داریم انجام دهیم ، بلکه در این است که کاری را که انجام می دهیم دوست داشته باشیم .

در 45 سالگی یاد گرفتم که 10 درصد از زندگی چیزهایی است که برای انسان اتفاق می افتد و 90 درصد آن است که چگونه نسبت به آن واکنش نشان می دهند.  

در 50 سالگی پی بردم که کتاب بهترین دوست انسان و پیروی کورکورانه بد ترین دشمن وی است.

در 55 سالگی پی بردم که تصمیمات کوچک را باید با مغز گرفت و تصمیمات بزرگ را با قلب.

در 60 سالگی متوجه شدم که بدون عشق می توان ایثار کرد اما بدون ایثار هرگز نمی توان عشق ورزید  .

در 65 سالگی آموختم که انسان برای لذت بردن از عمری دراز ، باید بعد از خوردن آنچه لازم است ، آنچه را نیز که میل دارد بخورد .

در 70 سالگی یاد گرفتم که زندگی مساله در اختیار داشتن کارتهای خوب نیست ؛ بلکه خوب بازی کردن با کارتهای بد است .

در 75 سالگی دانستم که انسان تا وقتی فکر می کند نارس است ، به رشد وکمال خود ادامه می دهد و به محض آنکه گمان کرد رسیده شده است ، دچار آفت می شود.

در 80 سالگی پی بردم که دوست داشتن و مورد محبت قرار گرفتن بزرگترین لذت دنیا است.
در 85 سالگی دریافتم که همانا زندگی زیباست .

 

گابریل گارسیا مارکز

فال حافظ

 

ای صبا نکهتی از خاک ره یاربیار

نکتهای روح فزا از دهن دوست بگو

تا معطر کنم از لطف نسیم تو مشام

به وفای تو که خاک ره آن یار عزیز

گردی از رهگذر دوست به کوری رقیب

خامی و ساده دلی شیوه جانبازان نیست

شکر آن را که تو در عشرتی ای مرغ چمن

کام جان تلخ شد از صبر که کردم بی دوست

روزگاریست که دل چهره مقصود ندید

ببر اندوه دل و مژده دلدار بیار

نامهای خوش خبر از عالم اسرار بیار

شمهای از نفحات نفس یار بیار

بی غباری که پدید آید از اغیار بیار

بهر آسایش این دیده خونبار بیار

خبری از بر آن دلبر عیار بیار

به اسیران قفس مژده گلزار بیار

عشوهای زان لب شیرین شکربار بیار

ساقیا آن قدح آینه کردار بیار

دلق حافظ به چه ارزد به میاش رنگین کن

وان گهش مست و خراب از سر بازار بیار