جغد

جغد

همگان را برای مدتی و برخی را برای همیشه می توان فریفت اما همگان را برای همیشه هرگز
جغد

جغد

همگان را برای مدتی و برخی را برای همیشه می توان فریفت اما همگان را برای همیشه هرگز

شهر هرت کجاست؟؟!!

شهر هرت جائی است که :

#  رنگهای رنگین کمان همه مکروهند و رنگ سیاه مستحب.

#  اول ازدواج می کنند بعد همدیگر  رو می شناسند.

#  بهشت آن زیر پای مادرانی است که حقی از زندگی و فرزند و همسر ندارند.

#  درخت ها علت اصلی ترافیک اند برای همین بریده می شوند تا ماشین ها راحت تر برانند.

#  کودکان زاده می شوند تا عقده های پدرها و مادرهاشان را درمان کنند.

#  شوهر ها انگشتر الماس برای زنانشان می خرند اما حوصله 5 دقیقه قدم زدن با او را ندارند.  

#  با میلیاردها پول بعد از ماه ها فقط می توان برای مردم مصیبت دیده، چند چادر برپا کرد.

#  خنده نشان از جلف بودن دارد.

#  مردم سوار تاکسی می شوند تا زود برسند سر کار تا کار کنند و پول تاکسی شونو در بیارند.

#  نصف مردمش زیر خط فقرند اما سریال های تلویزیونی رو توی کاخ ها می سازند.

#  گریه محترم و خنده محکوم است.

#  وطن هرگز مفهومی ندارد و باعث ننگه، پس میرویم  ترکیه و دوبی و اروپا و آمریکا و... را آباد میکنیم.  

#  هرگز آنچه را بلدی نباید به دیگری بیاموزی.

#  وقتی می روی مدرسه کیفتو می گردند، مبادا آینه داشته باشی.

#  دوست داشتن و دوست داشته شدن احمقانه، ابلهانه و .... است.

#  توی فرودگاه برادر و پدرتو می تونی ببوسی اما همسرتو نه .....

#  وقتی از دختر می پرسند می خواهی با این آقا زندگی کنی می گوید: نمی دونم هر چی بابام بگه.

#  وقتی می خواهی ازدواج کنی 500 نفر رو دعوت می کنی و شام میدی تا بروند و از بدی و زشتی و نفهمی و بی کلاسی تو کلی حرف بزنند.

# هر روز توی خیابون شاهد توهین به مادرها و دخترها هستی ولی کاری ازدستت برنمیاد.  

# مردمش پولشان را توی چاه میریزند و دعا میکنند که خدا آنها را از فقر نجات بدهد.

# به بعضی از بیسوادها میگویند پروفسور.

# ساق پا پیدا و موی سر پوشیده است!!

# در آن دلال و دزد به مهندس و دکتر فخر می فروشند.

# مردگان مقدسند و از زنده ها محترم ترند.

#   ..........  


خدایا این شهر چقدر به نظرم آشناست!!!!!

آیا شما هم آنجا را می شناسید؟

وقت شناسی!!!!!

در مراسم تودیع پدر پابلو، کشیشی که ۳۰ سال در کلیسای شهر کوچکی خدمت کرده و بازنشسته شده بود، از یکی‌ از سیاستمداران اهل محل برای سخنرانی دعوت شده بود.
در روز موعود، مهمان سیاستمدار تأخیر داشت و بنابر این کشیش تصمیم گرفت کمی‌ برای مستمعین صحبت کند تا او بیاید. پشت میکروفن قرار گرفته و گفت: ۳۰ سال قبل وارد این شهر شدم.
انگار همین دیروز بود. راستش را بخواهید، اولین کسی‌ که برای اعتراف وارد کلیسا شد، مرا به وحشت انداخت. به دزدی هایش، باج گیری، رشوه خواری، هوس رانی‌، زنا با محارم و هر گناه دیگری که تصور کنید اعتراف کرد.
آن روز فکر کردم که اسقف اعظم مرا به بدترین نقطه زمین فرستاده است، ولی‌ با گذشت زمان و آشنایی با بقیه اهل محل دریافتم که در اشتباه بوده‌ام و این شهر مردمانی نیک دارد.
در این لحظه سیاستمدار وارد کلیسا شده و از او خواستند که پشت میکروفن قرار گیرد.
در ابتدا از اینکه تأخیر داشت عذر خواهی‌ کرد و سپس گفت که به یاد دارد که زمانیکه پدر پابلو وارد شهر شد، من اولین کسی‌ بودم که برای اعتراف مراجعه کردم.
نتیجه اخلاقی‌: همیشه وقت شناس باشید.

با تشکر از خواهر خوبم مریم خانم

فال حافظ!!!

شب عاشورا


بیا که رایت منصور پادشاه رسید

 

نوید فتح و بشارت به مهر و ماه رسید

جمال بخت ز روی ظفر نقاب انداخت

 

کمال عدل به فریاد دادخواه رسید

سپهر دور خوش اکنون کند که ماه آمد

 

جهان به کام دل اکنون رسد که شاه رسید

ز قاطعان طریق این زمان شوند ایمن

 

قوافل دل و دانش که مرد راه رسید

عزیز مصر به رغم برادران غیور

 

ز قعر چاه برآمد به اوج ماه رسید

کجاست صوفی دجال فعل ملحدشکل

 

بگو بسوز که مهدی دین پناه رسید

صبا بگو که چه‌ها بر سرم در این غم عشق

 

ز آتش دل سوزان و دود آه رسید

ز شوق روی تو شاها بدین اسیر فراق

 

همان رسید کز آتش به برگ کاه رسید

مرو به خواب که حافظ به بارگاه قبول

 

ز ورد نیم شب و درس صبحگاه رسید