جغد

جغد

همگان را برای مدتی و برخی را برای همیشه می توان فریفت اما همگان را برای همیشه هرگز
جغد

جغد

همگان را برای مدتی و برخی را برای همیشه می توان فریفت اما همگان را برای همیشه هرگز

آدم و حوا کجائی بودند؟؟؟؟؟

 

 

یه انگلیسی، یه فرانسوی و یه ایرانی داشتن به زندگی آدم و حوا توی بهشت نیگا میکردن.   

 

انگلیسیه میگه: چه سکوتی، چه احترامی!!

مطمئنم که اینا انگلیسیند!   

 

فرانسویه میگه: اینا هم لختن، هم زیبا و هم رفتار عاشقانه ای دارند !!

حتماً فرانسویند!   

 

ایرانیه میگه: نه لباسی ، نه خونه ای! فقط یک سیب برای خوردن! تازه، فکر هم میکنن توی بهشتن!!!

 صد در صد ایرانیند!

فقر!!!!!

فقر اینه که ۲ تا النگو توی دستت باشه و ۲ تا دندون خراب هم توی دهنت؛   

فقر اینه که روژ لبت زودتر از نخ دندونت تموم بشه؛   

فقر اینه که شامی که امشب جلوی مهمونت میذاری از شام دیشب و فردا شب خانواده ات بهتر باشه؛   

فقر اینه که بچه ات تا حالا یک هتل ۵ ستاره رو تجربه نکرده باشه و تو هر سال محرم حسینیه راه بندازی؛


فقر اینه که ماجرای عروس فخری خانوم و زن صیغه ای پسر وسطیش رو از حفظ باشی اما ماجرای مبارزات بابک خرمدین رو ندونی؛


فقر اینه که وقتی با زنت می ری بیرون مدام بهش گوشزد کنی که موها و گردنشو بپوشونه، وقتی تنها میری بیرون جلو پای زن یکی دیگه ترمز بزنی و بهش بگی خوششششگلهههه؛


فقر اینه که وقتی کسی ازت میپرسه در ۳ ماه اخیر چند تا کتاب خوندی برای پاسخ دادن نیازی به شمارش نداشته باشی؛


فقر اینه که سفرهات به خارج از کشور خلاصه بشه به رفتن به خونه فک و فامیلهات در اونور آب؛


فقر اینه که ۶ بار مکه رفته باشی و هنوز ونیز و برج ایفل رو ندیده باشی؛


فقر اینه که کلی پول بدی و یک عینک دیور تقلبی بخری اما فلان کتاب معروف رو نمی خری تا فایل پی دی اف ش رو مجانی گیر بیاری؛


فقر اینه که حاجی بازاری باشی و پولت از پارو بالا بره اما کفشهات واکس نداشته باشه و بوی عرق زیر بغلت حجره ات رو برداشته باشه؛


فقر اینه که توی خیابون آشغال بریزی و از تمیزی خیابون های اروپا تعریف کنی؛


فقر اینه که ۱۵ میلیون پول مبلمان بدی اما غیر از ترکیه و دوبی هیچ کشور خارجی رو ندیده باشی؛


فقر اینه که ماشین ۴۰ میلیون تومانی سوار بشی و قوانین رانندگی رو رعایت نکنی؛


فقر اینه که به زنت بگی کار نکن ما که احتیاج مالی نداریم؛


فقر اینه که بری تو خیابون و شعار بدی که دموکراسی می خوای، تو خونه بچه ات جرات نکنه از ترست بهت بگه که بر حسب اتفاق قاب عکس مورد علاقه ات رو شکسته؛


فقر اینه که ورزش نکنی و به جاش برای تناسب اندام از غذا نخوردن و جراحی زیبایی و دارو کمک بگیری؛


فقر اینه که تولستوی و داستایوفسکی و احمد کسروی برات چیزی بیش از یک اسم نباشند اما تلویزیون خونه ات صبح تا شب روشن باشه؛


فقر اینه که وقتی ازت بپرسن سرگرمی های تو چی هستند بعد از یک مکث طولانی بگی موزیک و تلویزیون؛


فقر اینه که در اوقات فراغتت به جای سوزاندن چربی های بدنت بنزین بسوزانی؛


فقر اینه که با کامپیوتر کاری جز ایمیل چک کردن و چت کردن و موزیک گوش دادن نداشته باشی؛


فقر اینه که کتابخانه خونه ات کوچکتر از یخچالت (یخچال هایت) باشه؛


فقر اینه که هر سال عاشورا به در و همسایه نذری بدی اما بچه ات تا حالا توی رستوران غذا نخورده باشه؛


فقر اینه که دم دکه روزنامه فروشی بایستی و همونطور سر پا صفحه اول همه روزنامه ها رو بخونی و بعد یک نخ سیگار بخری و راهتو بگیری و بری؛


فقر اینه که ازفردوسی و کورش و داریوش و بابک و افشین و سیاوش و مولوی و رودکی و خیام چیزی جز اسم ندونی اما ماجراهای آنجلینا جولی و براد پیت و سیر تحولی بریتنی اسپرز رو پیگیری کنی؛یا رابطه شعیب بن تکامه رو با قطامه بدونی و تمام موضع گیری اون زمان رو هم درباره این رابطه تحلیل کنی.

تاثیر دعا !!!!!!

مرد پولداری در شهرکابل، نزدیکی مسجد قلعه فتح الله رستورانی ساخت که در آن موسیقی و رقص بود، و مشروب هم سرو می شد.

ملای مسجد هر روز موعظه می کرد و در پایان موعظه اش دعا می کرد تا خداوند صاحب رستوران را به قهر و غضب خود گرفتار کند و بلای آسمانی را بر این رستوران که اخلاق مردم را فاسد می سازد، وارد کند.

یک ماه از فعالیت رستوران نگذشته بود که رعد و برق و توفان شدید شد و تنها جایی که خسارت دید، همین رستوران بود که به خاکستر تبدیل گردید.

ملای مسجد روز بعد با غرور و افتخار نخست حمد خدا را بجا آورد و بعد خراب شدن آن خانه فساد را به مردم تبریک گفت و اضافه کرد: اگر مومن از ته دل از خداوند چیزی بخواهد، از درگاه خدا نا امید نمی شود.

اما خوشحالی مومنان و ملای مسجد طولی نکشید. زیرا صاحب رستوران به دادگاه شکایت کرد و از ملای مسجد تاوان و خسارت خواست، اما ملا و مومنان چنین ادعایی را نپذیرفتند.

قاضی هر دو طرف را به دادگاه فراخواند و بعد از این که سخنان هر دو طرف دعوا را شنید، گلو صاف کرد و گفت : نمی دانم چه حکمی بکنم ؟!! من سخن هر دو طرف را شنیدم.  

از یک سو ملا و مومنانی قرار دارند که به تأثیر دعا باور ندارند.  

از سوی دیگر مرد مشروب فروشی که به تأثیر دعا باور دارد.   

اثر : پائولو کوئیلو