جغد

جغد

همگان را برای مدتی و برخی را برای همیشه می توان فریفت اما همگان را برای همیشه هرگز
جغد

جغد

همگان را برای مدتی و برخی را برای همیشه می توان فریفت اما همگان را برای همیشه هرگز

لباس!!!!!!!!

بخشی از مصاحبه مهران مدیری درباره پوشش و لباس



طبق تجربه‌ای که من دارم، آدم‌ها هر چه به لحاظ دانش بزرگ‌تر می‌شوند، مداوم لایه زیرینشان بیشتر می‌آید رو و لایه رویی‌شان بیشتر می‌رود زیر (چشمانش را ریز و صورتش را کمی به سمت چپ متمایل می‌کند) یعنی چه؟ موضوع اهمیت به پوشش کمتر و دانششان بیشتر دیده می‌شود. در اروپا من به چند سخنرانی رفتم. سمینار عجیبی بود. عجیب از این نظر که همه سخنرانان پروفسورهای مغز...، اعصاب، قلب و از نوابغ این رشته بودند. بعد من وقتی وارد شدم، فکر کردم اشتباهی آمدم (مکث کوتاهی می کند و دستانش را در هوا معلق نگه می دارد). برای اینکه وقتی میگویند مجموعه ای از افراد ناسا و سوربن و جولیارد در یک جمع هستند، تو برای خودت یک استایلی در نظر می گیری. چرا؟ چون هرکدامشان هر تزی می داد، در جهان منتشر می شد و همه همان کار می کردند. یعنی منشاء همه تئوری های مربوط بودند. من با توجه به این اطلاعات فکر کردم خب چنین افرادی با چه تیپی به این سخنرانی می آیند؟ باید بگویم که بدون استثنا همه شان با شلوار جین، تی شرت و کتانی آمده بودند.

به همین سادگی؟

(نوعی لحن خونسردی به لحنش می دهد) به طور باور نکردنی. یعنی هرکدام با یک جین، یک کفش راحتی و یک تی شرت بودند. همان پروفسوری که در دانشگاه سوربن، فیزیک کوانتوم تدریس می کرد، یا یکی از جراحان معروف مغز و اعصاب جهان، همه با لباس های ساده آمده بودند. این ها آنقدر در رفتار و لباس ساده و شوخ اند که تعریف کردنی نیست. به نظرم هر چه دانش آدم بیشتر باشد، آدم شوخ تر می شود. برای این که می فهمد زندگی اساساً جدی نیست. همه آن ها انگار به پیک نیک آخر هفته آمده بودند. من یک کت و شلواری یا کراواتی ندیدم. همین آدم ها پشت تریبون حرف هایی می زنند که کلاً از فردایش کره زمین تکان می خورد. در نتیجه وقتی دانش بالاست، دیگر اصلاً پیچیدگی پوشش مهم نیست. وقتی تو از جایگاه علمی ات خبر داری، در مقامی قرار می گیری که هر جور راحتی، همان کار را می کنی. یعنی از یک زمانی برایت فقط راحتی مهم می شود (این را دوبار می گوید). چرا؟ چون درک درست تری از جهان داری و زمان بیشتری برای فکر کردن به دانشت اختصاص می دهی تا فکر کردن به عرضه لباست.

پس تکلیف خوش‌تیپی چه می‌شود؟

(به مبل تکیه می‌دهد) سادگی خوش‌تیپ است. همین که خودت باشی... نوعی استایل است.

منبع و متن کامل: http://www.tvpluss.com/

ونه گات !!!!

سخنرانی ونه گات در مراسم فارغ التحصیلی دانشگاه MIT: 

  

اگر میخواستم برای آینده ی شما فقط یک نصیحت بکنم،
مالیدن کرم ضدّ آفتاب را توصیه میکردم !!!
آثار مفید و دراز مدّتِ کرم ضدّ آفتاب،
توسط دانشمندان ثابت شده است.
در حالی که سایر نصایح من،هیچ پایه و اساس قابل اعتمادی،
جز تجربه های پر پیچ و خمِ شخص بنده ندارند.

اینک این نصایح را خدمتتان عرض می کنم :

قدرِ نیرو و زیبایی جوانی تان را بدانید.
ولی اگر هم ندانستید،مهم نیست!
روزی قدرِ نیرو و زیباییِ جوانی تان را خواهید دانست،
که طراوت آن رو به اُفول گذارد.
اما باور کنید تا بیست سال دیگر،به عکسهای جوانیِ خودتان،
نگاه خواهید کرد و به یاد می آورید
چه امکاناتی در اختیارتان بوده و چقدر فوق العاده بوده اید.
آن طور که تصوّر می کردید،چاق نبودید.
همه چیز در بهترین شرایطش بوده تا شما،
احساس خوب داشته باشید.

نگران آینده نباشید.
اگر هم دلتان میخواهد نگران باشید،
فقط این را بدانید که نگرانی،همان اندازه مؤثّر است،
که جویدن آدامس بادکنکی در حلّ یک مسئله ی جبر !
مشکلات اساسی زندگی شما،بی تردید چیزهایی خواهند بود که هرگز به مخیله ی نگران تان هم خطور نکرده اند.
از همان نوعی که یک روز سه شنبه ی عاطل و باطل،
ناگهان احساس بد پیدا می کنید و نسبت به همه چیز بدبین میشوید !
با دلِ دیگران،بی رحم نباشید .

عمرتان را با حسادت تلف نکنید.
گاهی شما،جلو هستید و گاهی عقب.
مسابقه،طولانی است و سر انجام،
خودتان هستید که با خودتان مسابقه می دهید.

ناسزاها را فراموش کنید.
اگر موفّق به انجام این کار شدید ،
راهش را به من هم نشان بدهید !

نامه های عاشقانه ی قدیمی را حفظ کنید.

صورت حسابهای بانکی و قبض ها و ... را دور بیاندازید.

اگر نمی دانید می خواهید با زندگی تان چه بکنید،
احساس گناه نکنید.
جالبترین افرادی را که در زندگی ام شناخته ام،
در 22 سالگی نمی دانستند می خواهند با زندگی شان چه کنند.
برخی از جالب ترین چهل ساله هایی هم که می شناسم،
هنوز نمیدانند !

تا می توانید کلسیم بخورید.
با زانوهایتان مهربان باشید.
وقتی قدرت زانوهای خود را از دست دادید،
کمبودشان را به شدّت حس خواهید کرد.

ممکن است ازدواج کنید،ممکن است نکنید.
ممکن است صاحب فرزند شوید،ممکن است نشوید.
ممکن است در چهل سالگی طلاق بگیرید.
احتمال هم دارد که در هشتاد و پنجمین سالگرد ازدواجتان،
رقصکی هم بکنید.
هرچه می کنید،
نه زیاد،به خودتان بگیرید،
نه زیاد،خودتان را سرزنش کنید.
انتخاب های شما بر پایه ی 50 درصد بوده،
همانطور که مال همه بوده.

دستورالعمل هایی که به دست تان می رسد،را تا ته بخوانید.
حتّی اگر از آنها پیروی نمی کنید.

از خواندن مجلّات زیبایی پرهیز کنید.
تنها خاصیت آنها این است که به شما بقبولانند که زشتید.

با خواهران و برادران خود مهربان باشید.
آنها بهترین رابط شما با گذشته هستند،
و به گمان قوی،تنها کسانی هستند که
بیش از هر کس دیگر،در آینده،به شما خواهند رسید.

به یاد داشته باشید که دوستان می آیند و می روند،
ولی آن تک و توک دوستان جان جانی،
که با شما می مانند را حفظ کنید.

برای پل زدن میان اختلافهای جغرافیایی و روشهای زندگی،
سخت بکوشید.
زیرا هرچه بیشتر از عمر شما بگذرد، بیشتر پی می برید
که به افرادی که در جوانی می شناختید،محتاجید.

سفر کنید.

برخی حقایقِ لاینفک را بپذیرید:
قیمتها صعود می کنند،
سیاستمداران کلک میزنند،
شما هم پیر می شوید.
و آنگاه که شدید،
در تخیّل تان به یاد می آورید که وقتی جوان بودید،
قیمتها مناسب بودند،
سیاستمداران شریف بودند،
و بچّه ها به بزرگترهایشان احترام می گذاشتند.

به بزرگترها احترام بگذارید.

توقع نداشته باشید که کس دیگری،نان آور شما باشد.
ممکن است حساب پس اندازی داشته باشید.
شاید هم همسر متموّلی نصیب تان شده باشد.
ولی هیچگاه نمی توانید پیش بینی کنید که
کدام خالی میشود یا به شما جاخالی می دهد.

خیلی با موهایتان ور نروید.
وگرنه وقتی چهل سالتان بشود،
شبیه موهای هشتاد ساله ها میشود.

نخ دندان به کار ببرید .

در شناخت پدر و مادرتان بکوشید.
هیچ کس نمی داند که آنان را،
کِی برای همیشه از دست خواهید داد.

دقت کنید که نصایح چه کسی را می پذیرید.
اما با کسانی که آنها را صادر می کنند،بردبار و صبور باشید.

نصیحت،گونه ی دیگرِ غم غربت است.
ارائه ی آن،روشی برای بازیافت گذشته،
از میان تل زباله ها،
گردگیری آن،
و ماله کشیدن بر روی زشتی ها و کاستی هایشان،
و مصرف دوباره ی آن،
به قیمتی بالاتر از آنچه ارزش دارد،است.

امّا اگر به این مسائل،بی توجّه هستید،
لااقل حرفم را در مورد کرم ضدّ آفتاب بپذیرید !!!