جغد

جغد

همگان را برای مدتی و برخی را برای همیشه می توان فریفت اما همگان را برای همیشه هرگز
جغد

جغد

همگان را برای مدتی و برخی را برای همیشه می توان فریفت اما همگان را برای همیشه هرگز

اشاره ای بی فایده به یک تجربه زبانی


مدتهاست در این فکرم که
زبان ما اهل نوشتن، در برابر زبان جاری توده چه قدر بیخودی تصنعی و مودبانه، و از سر ناچاری کنائی است. به عکس زبان مردم چه تند و تیز، صریح و درست گویای اصل مطلب است. ملت ما، تا زمان آمدن روزنامه و رادیو و تلویزیون به عرصه ی جامعه، گویا بودند با زبان کارآمد محاوره، و چاشنی این زبانشان: ضرب المثل ها و بازیهای لفظی و جناسهای دو پهلو، دشنامها و متلها و متلکها و داستانکها بوده، که با آن مجموعه، حکمت عامیانه ای ساخته بودند که هر کس با آن ابزار حرفش را بهتر میزد و حریف را سر جاش مینشاند. رسانه ها که آمدند مردم کمابیش در موقعیت مخاطب قرار گرفتند، شرمنده از فاش گویی و صراحت عوامانه، از ساختن ضرب المثل ها و قصه ها و متلها و دشنامها و ترانه ها و نیش و نوشهای لفظی دست کشیده به حالت انفعال گویی نیمه لال شدند.

ضرب المثلهای خودمان را که مرور میکردم متوجه ورطه ای عجیب بین دو سنخ زبان شدم، زبان مردم را سرراست، زاویه دار، آکنده از تجربه های تلخ، پر از انتقاد از موقعیت و بیش از همه کوتاه و زهره شکاف چون تیغه ی فولاد یافتم. با این دشنامها و متلها و مثلها مردم ستمدیده داد خود را از بیدادگران پایان ناپذیر میگرفتند. داستان یک نویسنده حاصل کار فردی اوست اما مثلی یا لطیفه ای مردمی حاصل کار صدها نفر بلکه چند نسل است و این دو، چه طور میتوانند مقایسه شوند، محصول یک مغز و برآمد خرد جمعی ملتی.

با کنار هم گذاشتن گزینشی از این مثلها، هر بار داستانی ساختم از تکه چسبانی این ضرب المثلها بی آن که چیزی از خود جز حروف ربط یا دو سه کلمه لازم بر آن بیفزایم، خواستم تا نسج زبان مردم و بافت آن عینا حفظ شود که تفاوتش با زبان ادبیاتی مشخص گردد. گرچه خواننده عصا قورت داده و از الفاظ ممنوع و ظاهرا بی تربیتی، رنجیده میشود.

این ضرب المثلها مرا به فضاهای تازه ای برد و تجربه شگفتی بود که میتوانست بیش از اینها ادامه داشته باشد. اما دریغ که ساختن این ضرب المثلها تا سیطره ی رادیو (تا دهه 20 و 30) ادامه داشته است. بعد انگار مردم خجالت کشیده اند در برابر آن زبان قلمبه سلمبه ای که با آن اخبار و مواعظ میگفته اند نوعی دیگر که طبیعی شان بود حرف بزنند.

در کتاب، "روایت عور" چند تایی از این تجربه ها را آورده ام، مانعم برای ادامه کار، لفظ پرده در و زبان تحقیرآمیز پایین تنه ای این ضرب المثل ها نیست بلکه این نوع دستکارهای عامیانه در محدوده ی روابط پیشامدرن پدید آمده و محاط در روابط فئودالی و محدود به فضای قبیله ای و شهرستانی است که حالا ظاهرا از آن اندکی دور شده ایم. برای نوشتن داستانهای مدرن تمثیلی نمیتوان از این مواد خام ــ که پخته ترین است ــ‌ استفاده کرد مگر به قصد نشان دادن ظرفیتهای عجیب زبان مردم که من هنوز خود را در این عرصه نوآموزی ولنگار مییابم.

تهران ــ 28 مرداد 83

 

یک قصه ی بی نتیجه

یه بابایی داشتم که حالا روبوم دوزخ میچره. از اون میرزا قشمشمای روزگار که دستشو به کمر میزد تا از بیگی نیفته، اما راستشو بخواین خوابیده پارس میکرد. میخ طویله ی پای خروس یه عمر پای تاپو دراز به دراز افتاده بود، همه جاش سست و مست بود اما نوندانیش درست بود. از اون چاچولک بازایی که مار خونه رو به دست همسایه میگرفت، حاشیه نشینِ دل گشادِ دهل دریده ای که قولش با بولش یکی بود و این مطلبو قلی هم تو سرناش گفته بود. اما، خدا به دور از مادر فولادزره. هر کی ننه م را دید به بابام شوهر نکرد. با این که از اولش هم پالانش رفته بود زیر شکمش و جزو قاذورات بود اما بابا چون تفنگچی بی سرب و باروت بود یکی از در میخورد یکی از دیوار. مخصوصا از این فاطمه عره. بهانه ی کون گوزو خوردن آش جوئه. ننه از اونا بود که میل و مناره رو نمیدید اما ذره رو تو هوا میشمرد. حالا قورباغه آوازه خون شده و بیات گاو می خونه، چرا دنیا نشه خراب که گربه هم میخوره شراب. با این حسن دبوری عفریته دست بالارو داشت که سگ به کونش نگاه میکنه استخوان میخوره.

من تنها دخترشون بودم، دیدم وای چه خاکی به سرم شد حاجیه بی بی بزرگترم شد. چاره ای نداشتم چون که نیم ذرع شاخ بهتر از هزار ذرع دم. منو تو سرکه خوابانده بودند: ننه ام خودش شوور داره، کی از دلم خبر داره؟ اونا سرشون گرم دعواهای خودشون بود. جنگ از سر شخم، آشتی از سر خرمن. حواسم بود که زیر این گنبد آبنوسی، یه جا عزاس یه جا عروسی. تا حرف میزدی میگفت: مهره سوراخ دار زمین نمیمونه. همین.

تا زد و قلی رو سر خرمن دیدم. کفشاش یکی نوحه میخواند یکی سینه میزد، اما چشم دید، دل خواس، مثل سگ لاس بی اختیار شد. آتیش به پنبه افتاد، سگ به شکنبه افتاد. تو اون هول و ولا مگه کل از سرش میترسه و کور از چشمش؟ اون بی انصافم دلاکی را از سر کچل ما یاد گرفت. کف دستمو که بو نکرده بودم. راست میگن که کم رویی کره ی حرام بار میآره، دلش که به دلندون افتاد حاجی حاجی مکه، قول و قرار یادش رفت. دهل که بالا اومد تشت از بام افتاد. هر جا گنده مال من دردمنده، مال ما گلِ مناره مال مردم زیر تغار. مرده شور پلویی رو ببره که موش مرده روی اون باشه.

باباهه زیر بار قرمساقی دقمرگ شد. به یه ورش. اما حاجیه بی بی ول کن معامله نبود، هر چی تیر تو ترکش داشت به ما انداخت، از جلوش درآمدم: کسی که به ما نریده بود کلاغ کون دریده بود. کنده ی دوزخ حیا کن، کولی هر چه تو توبره خودشه به خیالش توی توبره ی همه هس. تو نمیخواد غصه ی منو بخوری کلاغه پیزیش دراومده بود هی جار میزد من جراحم.

آن قدر قال چاق کرد و سنده ورق زد که یه روز نفسش بند اومد خر رفت و رسن رو برد. اونا که رفتن قلی پیداش شد که هم خونه رو بالا بکشه هم منو بکشه زیر یراق.

7ـ12ـ81

رقاص پانقاره

قضیه ما قصه ی اون کسیه که میبردنش پای دار، زنش میگفت: یه شلیته ی گلی واسم بیار، هیچ وقت نخواست بفهمه خواب مشت پر کن نیست. هر چی میگم نره میگه بدوش. خوب من کی ام یه بیکاره، رقاص پای نقاره. رستم صولت پیزی افندی. دست تنگی سخت تر از دل تنگی. گول مال و منال پدر اونو خوردم اونم گول آوازه ی خانواده ی ما رو. خودم خان، برارم سلطان، خودم پیرهن ندارم، برارم تنبان. تا میگی چی، میگه: نیومدم وصله کنم، اومدم وسمه کنم، وسمه بر ابروی کور. خبر نداره که خونه شوهر هفت خمره ی زرداب داره.

باید از اول میدونستم که آجر پختنیه اما رو دل میاره. از تو خیار آتش برنمیاد. این وصلت آب به کون شتر ریختنه. اما آدم برهنه خواب کرباس پهنادارو میبینه، از کجا خبر داشتم پسرای چش سفیدش مال و منال پدره رو بلعتو میکنن و چیزی به این بینوا نمی ماسه، گیرم که میماسید، آفتابه ی زن کونِ مردو پاک نمیکنه. به خیالم بالاخانه انگوره، رفتم دیدم خانه ی زنبوره، برات مارو سر یخ نوشته ن. اگر چه شتر خوابیده بزرگتر از خر ایستاده س.

حالا پایین تف کنی ریشه و بالا سبیل. یکی نیس که بگه آبت نبود نونت نبود زن آوردنت چی بود اونم از ایل و تبار کاسبکار؟ خوشی زده بود زیر دلت مرد؟ تو که میوه ی جنگلی میخوردی اره کشی ت چی کرده بود؟ یه لقمه نون پرپری، من بخورم یا اکبری؟

عروس تعریفی گوزو از آب دراومد. راست میگفت ننه م: عروس خانوم ما هیچ عیبی نداره سرش کچله، کونش کپه داره، کوره، شله و سرگیجه داره. اگه شکلشو دم مبال بکشن، آفتابه رم میکنه. با اون جهازت چیه این ادا و نازت؟ خونه این جور کاسبای استخون نانجیب، حکایت طویله ی نادره همین صدای شال و قشو میاد، از دور میبرد دل و نزدیک زهره را. تازه عروس نه تا تنبون داره مفت کون گنده ش. صد من گوشت شکار به یه چس تازی نمیارزه، اخلاقش که به سگ صد تا سور زده یه طرف، بیا و ببین عرو تیزش اونم از گدا گشنه های عزیزش. همه میدونن که اونا یه عمر شپش قلیه میکرده ن، پدرش اگه مگس به گهش مینشست تا پتل پورت دنبالش میدوید. افطار نکردیم وقتی که کردیم با گه سگ بود. از درد لاعلاجی به گربه گفتم خانم باجی. خواستم خضررو ببینم خرس رو دیدم. همسایه ها یاری کنین تا من شوهرداری کنم. افاده ها طبق طبق سگها به دورش وق وق. خدا به دور، سنده با نیزه ی هفده خطی به دماغش نمیرسه.

حالا سپلشت اومد، زن زایید و مهمون عزیزت هم رسید، وق وق بچه، شب تاریک، دردر باران، بقال هم نسیه نمیده، سرناچی م در خونه وایساده میگه: عیشت مبارک. گه کم بود سنده هم از طاق افتاد. سرناچی کم بود یکی هم از قوقه رسید.

خیلی خوش نفسه دم خزینه م نشسته، حالا گوز داده و تغارو شکسته طلاق م میخواد. ما که تو جهنم هستیم یه پله پایین تر. ما که کافریم کافرتر. کم گیری کمت گیرم، نمرده ماتمت گیرم. دستی که از من برید چه سگ بخوره چه گربه. هِری!

نهم اسفند 81


دو کلمه از مادر عروس

ــ دلم خوشه که زن بگ م، شکم گشنه و حال سگ م. دو تا درو پهلوی هم میذارن برا اینه که به درد هم برسن. فکر میکردم میشه تو تنور چوبی نون پخت. خونه خرس و بادیه ی مس؟ خواجه اگر ریش داشت از روز پیش داشت. قرشمال بشکن بالا بنداز بیعار دنده پهن! اگه بابام از حالت خبر داشت تابوت منم رو دوش تو نمیگذاشت. بعد از گوزیدن گرد نشستی که چی؟ اگه آب قوت داشت قورباغه نهنگ میشد. بی عرضه، به برف بشاشه آب نمیشه. این خر نشد یه خر دیگه، پالان میسازیم رنگ دیگه. از بالات چه خیر دیدم که از پایینت ببینم، گرچه از پاینت م خیری ندیدم، لایق تخته ی مرده شورخانه.

گفته بودن که آدم قرتی و خر گوزو بار به منزل نمیبرن. گفتم انشالله گربه س. شیون فقط تو خونه همسایه س. گفتم شوهرم شغال باشه نونم تو تغار باشه. قربان نعنا برم که بوی کباب میده. حالا میبینم تو حوضی که ماهی نیس قورباغه سپهسالاره.

از صب تا شب تو خونه ولو شده بیعارِ بیکار. به در و همسایه که میپرسن آقا چی کاره س؟ مجبورم بگم هنرمنده. مرهم به فلان فاخته میذاره. کسی که در چهل سالگی تنبور یاد بگیره تو قبر میشه استاد. دنده پهن، برای کر میزنه و برای کور میرقصه. خنده داره حال و روزت. شترای شاهو نعل میکردن کیک م پاشو بلن کرد. شده واسه ی من: سقای زمستون و آهنگر تابستون. خوبه خوبه، هر وقت نیم سوز حرف زد تو هم حرف بزن. خرس حرف نزد وقتی ام که زد گفت: پف. هنوز زرده رو بالا نکشیده دیوونگی میکنه. نونش نداره اشکنه، گوزش درختو میشکنه. ندید بدید، وقتی که دید، به خودش رید. کی گفته مرده نمیگوزه، تورو مار بگزه به مار ظلم شده. گوز دسته نقاشی! با اون حرفای جدیدی، صابون زیر پام مالیدی. شمس العماره رو دیدم خونه ی خودمو خراب کردم. چه میدونستم: کدخدای شهر که مرغابی باشه در آن شهر چه رسوایی باشه. آقا وقت مواجب سرهنگه، وقت جنگ بنه پا. گاو ما شیر نمیده اما ماشالله به شاشش. یه جو عن تو کونش نیست میخواد به شمس العماره برینه.

تاریکی شب سرمه ی چشم موش کوره. پیش رو خاله، پشت سر چاله. حیا را خورده آبرو را قی کرده. پوست سگ به روی خودش کشیده. سگ به دستش نمیشه داد که اخته ش کنه، تخم به دستش بدی زرده نداره، تلی تریده نذاشته. انگار نوبرشو آورده، پشکل ترکیده جوز دراومده. اما توکِ روزگار درازه. داری ناغافل پیشواز گرگ میری.

چوب به دست خرس دادن آسانه پس گرفتنش مشکل. چس رفته و گوز اومده. حاکم دهن دوز اومده. آدم گه خور قاشقش پر کمرشه. حرفات مفت کفشات جفت. مهرم حلال جونم آزاد. تو راضی من راضی گور پدر قاضی. حوضی که آب نداره قورباغه میخواد چکار؟ تا تو کوک کنی ما رنگش م زده ایم. تو کی مردی که ما تابوت حاضر نکردیم؟ ریدم به خونه ت بستم به چونه ت. وعده ما انشاالله شنبه عید بز.

نهم اسفند 81

 

ماجرای خرِدیزه

بچه ی سرراهی برداشتم پسرم بشه، شوورم شد. زن بیوه رو برا میوه اش میخوان. این آدم عقلش تا ظهره. گدای درزن ندیدیم و مول کتک زن. هر شب گردتر میخوابیم. صبح درازتریم. راسته که هر چی پرقنداقه گذاشتن پر کفن میذارن. هر لری به بازاری، هر گنده پزی رو گنده خوری هس. با این که پولایی داره که صداشو خروس نشنیده، اما خودش گزی به گوزی نمیارزه. چه میدونستم هر کی ریش داره بابا نیس. طرف اومد پرسید: حاجی خانه س؟ بود اما به اشاره ش گفتیم: نه. گفت: تازه اگرم بود چه گهی بود؟
اینا که به گوشش میرسه اول لوچه ی پیچک و چشم زهره میره بعد مثل یابو به نعلبندش نگاه میکنه. مگه بهت گفتم پاتو بردار میخوام نعلت کنم؟ تقصیر خودم بود. گفتم زن، یه نه بگو، نه ماه به شکم نکش. کمترکی، نترکی. این جور آدما لب خزینه رو میبوسن اما تو خزینه میگوزن. اما لحن داود و کر مادرزاد. الحق که، مزد‌دست مهتر چس یابوئه.

دوباره فضه رفت سر یخدان. نقل این آدم نیس نقل عالم و آدمه، زمونه وارونه شده. دست به دنبک هر کی بزنی صدا میده، این جا همه سم دارن. خواهی عزیز شی یا کورشو یا دور شو. در و همسایه میگن چند روزی م دندون رو جگر بذار این دیگه آفتاب لب بومه. پول داشته باش کوفت داشته باش. میگم این گه به اون گاله ارزانی. برای هر خری آخور نمیبندن. سگ که چاق شد قورمه ش نمیکنن. بزرگترین معصیت این جونور زنده موندنشه. نه شیر شتر نه دیدار عرب. شغال ترسو انگور خوب نخورد. مرگ یه بار شیون یک بار. طاقچه چی جای باغچه چی.

راست گفتن رشادت بی جا جوانمرگی میاره. اول از مزه ش شک کرد اما خودشو از تک و تا نینداخت. فکر کردم ازم برنمیاد، شایدم پیزری چنان نشئه بود که نفهمید. این جوری که مثل سگ تاتوره خورده دور حیاط میچرخه تا صبح زنده بمونه معجزه س. زرت و پرتش پاک قمصور شده. گوش شیطان کر، راحت شدیم بی حرف پیشکی. داره رو کوزه های چال کرده ش می چرخه دیگه داره روبوم دوزخ میچره، همون جا چال میکنمت. حرف پیشکی مایه ی شیشکی.

11 اسفند 81 ــ تهرون


یک دو روایت ناتمام

وقتی که خونه پره، خانم کم خوره. وای اگه یادم بره یه شب دستمال چارک گیر خالی باشه. نه به اون داریه و دنبک زدنت، نه به اون زینب و کلثوم شدنت. میگم خانم اون ابابیله که باد میخوره و کف میرینه، تو اگه راس میگی و اشتها نداری و یه عالمه چیز پسله پنهون نمی لنبونی پس این بقچه بندی نه منی قبر کدوم پهلوونه؟ من که میدونم تو ایل و تبار شما، داغ شکم از داغ عزیزان بتره. تا میبینه که دستش رو شده و پته اش رو آب افتاده، با قر و قنبیله پنبه به ریشم میچسبونه و دم می جنبونه که از شما عباسی از ما رقاصی.

وقتی که منو یواشکی دور از چشم بزرگترا، به منزل خودشون دعوت کرده ن و برام خیلی دست به آب رسوندن، دور و آشنا به ام گفتن خر وخام نشی این غریب تپون قصه ای نیس که ما ندونیم. این که یواشکی میبرنت و دزدکی پس میارنت یه کلکی توش هست: دسته هاون که تو خونه گم بشه یا تو لنگ عروسه یا خارسو. دزد که به دزد میرسه چماقشو میدزده. اما یه گوشم در شده بود یکی دروازه. گفتن: گاو بکش، گنجشک هزارش یه منه با اون همه زیغ و زیغ و شیونش! اما انگار از خر میپرسی شنبه کیه؟ پدرم گفت: سنت واجبه اما نه این که از بیخ. مادر زن خرم کرد توبره تو سرم کرد. زن تا نزاییده دلبره. حالا سر حساب میشم که سگ سفید ضرر پنبه فروشه. بزرگترا خیلی زودتر از من تجربه کرده بودن که زن پیر بوسیدن پنبه جویدنه.
11 اسفند 81 ــ تهرون
جواد مجابی


 

نظرات 2 + ارسال نظر
شبنم سه‌شنبه 11 مرداد 1384 ساعت 12:37

عزیزم وبلاگ خسته کن داری

mrknowitall شنبه 15 تیر 1392 ساعت 17:46 http://mrknowitall.blog.ir

این داستان کوتاه هات عالیه.
تقریبا همش رو خوندم اما تکراری هم زیاد داشت در کل عالی بود.

اگر لطف کنی و تکراری هایش را مشخص کنی بینهایت ازت ممنون میشم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد