جغد

جغد

همگان را برای مدتی و برخی را برای همیشه می توان فریفت اما همگان را برای همیشه هرگز
جغد

جغد

همگان را برای مدتی و برخی را برای همیشه می توان فریفت اما همگان را برای همیشه هرگز

توپ

در مغازه را گشود. مثل هر روز,اول چند جعبه خالی بیرون آورد و در پیاده رو گذاشت,بعد جعبه های دیگر را از میوه پر کرد و با کمی شیب روی آنها قرار داد,به داخل مغازه رفت,ناگهان نگاهش به بیرون افتاد و متوجه پسرکى شد که دستش در یکی از جعبه ها بود و چیزی برمی داشت.

همین که خواست به سراغش برود پسرک شروع به دویدن کرد.. بلوزی پاره و کثیف به تن داشت, شلوار کوتاهش به تنش چسبیده بود و با پاهای سیاه و لاغرش به سرعت می دوید تا به آن طرف خیابان برود. میوه فروش هم به دنبالش بود.......
ناگهان صدای گوشخراش ترمز ماشینی بلند شد و پسرک چند متر آن طرف تر به زمین افتاد و بهت زده به میوه فروش خیره شد.
انگشتانش از هم باز شد و توپ ماهوتی کوچکی در خیابان به حرکت در آمد.....

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد