جغد

جغد

همگان را برای مدتی و برخی را برای همیشه می توان فریفت اما همگان را برای همیشه هرگز
جغد

جغد

همگان را برای مدتی و برخی را برای همیشه می توان فریفت اما همگان را برای همیشه هرگز

پیرمرد باهوش

پیرمرد پس از بازنشستگی به زادگاهش بازگشت. خانه ای خرید و قصد داشت در شهرستان کوچک و زیبا دوران سالخوردگی را در خوشبختی و سعادت گذرانده و کتاب خاطرات بنویسد.

در ابتدا همه چیز مطلوب بود. محیط آرام شهرستان برای روحیه پیرمرد و نوشتن کتاب بسیار مفید بود. اما روزی، سه پسرک شیطان نزدیک خانه وی آمده و مشغول بازی فوتبال شدند. آنها از خوشحالی با صدای بلند فریاد می کشیدند.

پیرمرد نمی توانست این سر و صدا را تحمل کند و بیرون رفت. با لبخندی به پسرها گفت: ستاره های آینده ، چقدر خوب بازی می کنید. از نمایش شما لذت می برم. اگر هر روز اینجا بیایید و برای من فوتبال بازی کنید، به هر نفر شما یک دلار می دهم.

پسرها از شنیدن این خبر بسیار خوشحال شدند و با تمام نیرو هنر خود را برای پیرمرد به نمایش گذاردند.

سه روز بعد، پیرمرد با نگرانی به پسرها گفت: بچه ها ، به دلیل مشکلات مالی ، از فردا برای هر نفر فقط 50 سنت می دهم.

جوانان ناراحت شدند ، اما حرف پیرمرد را قبول کردند.

یک هفته بعد ، پیرمرد دوباره پسرها را صدا کرد و گفت: در روزهای اخیر ، حقوق بازنشستگی را دریافت نکرده ام و بدین سبب از فردا به هر نفر بیست سنت می دهم.

" بیست سنت؟" پسرها عصبانی شدند و گفتند: ما برای بیست سنت وقت خود را به هدر نمی دهیم و دیگر به بازی فوتبال ادامه ندادند.

پیرمرد خندید و دوباره از روزهای آرام خود لذت برد .

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد