جغد

جغد

همگان را برای مدتی و برخی را برای همیشه می توان فریفت اما همگان را برای همیشه هرگز
جغد

جغد

همگان را برای مدتی و برخی را برای همیشه می توان فریفت اما همگان را برای همیشه هرگز

باشرف!

من خیلی خوشحال بودم... من و نامزدم قرار ازدواجمون را گذاشته بودیم... والدینم خیلی کمکم کردند... دوستانم خیلی تشویقم کردند و نامزدم هم دختر فوق العاده ای بود.

فقط یک چیز من رو یک کم نگران می کرد و اون هم خواهر نامزدم بود.

اون دختر باحال ، زیبا و جذابی بود که گاهی اوقات بی پروا با من شوخی های ناجوری می کرد.

یک روز خواهر نامزدم با من تماس گرفت و از من خواست که برای انتخاب مدعوین عروسی به خانه آنها بروم.

سوار ماشینم شدم و وقتی به آنجا رسیدم ، او تنها بود و بلافاصله رک و راست به من گفت: اگر همین الان ۵۰۰ دلار به من بدهی ، بعدش حاضرم با تو ................!

من شوکه شده بودم و نمی توانستم حرف بزنم... او گفت: من میرم توی اتاق خواب ،اگر تو مایل به این کار هستی بیا پیشم... وقتی که داشت از پله ها بالا می رفت من بهش خیره شده بودم . بعد از رفتنش چند دقیقه ایستادم و بعد به طرف درب ساختمان برگشتم و از خانه خارج شدم...

یهو با چهره نامزدم و چشمهای اشک آلود پدر نامزدم مواجه شدم!

پدر نامزدم من را در آغوش گرفت و گفت: تو از امتحان ما موفق بیرون آمدی... ما خیلی خوشحالیم که چنین دامادی داریم... ما هیچکس بهتر از تو نمی توانستیم برای دخترمان پیدا کنیم... به خانواده ما خوش آمدی!

 

نتیجه اخلاقی: همیشه کیف پولتون رو توی داشبورد ماشینتون بذارید!

نظرات 2 + ارسال نظر
ستاره یکشنبه 7 خرداد 1385 ساعت 12:54 http://kolbe-roya.blogsky.com

سلاممممممممممممممم واییییییییی عجب ماجرای جالبی موفق باشی مرسی آموزنده بود

صبا چهارشنبه 1 اسفند 1386 ساعت 14:39 http://www.sabadoost.blogfa.com

باشرف.....................

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد