جغد

جغد

همگان را برای مدتی و برخی را برای همیشه می توان فریفت اما همگان را برای همیشه هرگز
جغد

جغد

همگان را برای مدتی و برخی را برای همیشه می توان فریفت اما همگان را برای همیشه هرگز

تصمیم نابخردانه!!!!

زن نصف شب از خواب بیدار می‌‌شود و می‌‌بیند که شوهرش در رختخواب نیست، ربدشامبرش را می‌‌پوشد و به دنبال او به طبقه پایین می‌‌رود. 

شوهرش در آشپزخانه نشسته بود، در حالی‌که یک فنجان قهوه هم در دستانش بود . در حالی‌که به دیوار زل زده بود در فکری عمیق فرو رفته بود. 

زن او را دید که اشک‌هایش را پاک می‌‌کرد و قهوه‌اش را می‌‌نوشید.  

زن در حالی که داخل آشپزخانه می‌‌شد آرام زمزمه کرد : "چی‌ شده عزیزم؟ چرا این موقع شب اینجا نشسته ای؟" 

شوهر نگاهش را از قهوه‌اش بر می‌‌دارد و میگوید : هیچی‌فقط اون موقع ها را به یاد میارم، ۲۰ سال پیش که تازه همدیگر و ملاقات می‌‌کردیم، یادته؟ 

زن که حسابی ‌تحت تاثیر احساسات شوهرش قرار گرفته بود، چشم‌هایش پر از اشک شد و گفت: "آره یادمه..." 

شوهرش به سختی‌گفت: 

یادته که پدرت ما رو وقتی ‌که رو صندلی عقب ماشین بودیم پیدا کرد؟  

 

 

آره یادمه (در حالی‌که بر روی صندلی‌کنار شوهرش نشست.) 

یادته وقتی ‌پدرت تفنگ رو به سمت من نشون گرفته بود و گفت که یا با دختر من ازدواج میکنی‌ یا ۲۰ سال می‌‌فرستمت زندان! 

آره اونم یادمه... 

مرد آهی می‌‌کشد و می‌‌گوید: اگه رفته بودم زندان الان آزاد شده بودم.

نظرات 3 + ارسال نظر
گوج گنو دوشنبه 9 دی 1387 ساعت 18:50 http://www.goojegeno.blogsky.com

به این میگن روایت مرسی

راحیل پنج‌شنبه 12 دی 1387 ساعت 10:18 http://hhttp://rahill.blogsky.com

آره خوب ُمثل همون دیگی که حتما داستانشو میدونی!!!!!!!!

[ بدون نام ] دوشنبه 16 دی 1387 ساعت 11:50

جالب بود !

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد