جغد

جغد

همگان را برای مدتی و برخی را برای همیشه می توان فریفت اما همگان را برای همیشه هرگز
جغد

جغد

همگان را برای مدتی و برخی را برای همیشه می توان فریفت اما همگان را برای همیشه هرگز

راه خدا در دل است و آنهم یک قدم

درون توست اگر خلوتی و انجمنی است

برون زخویش کجا می روی جهان خالی است

بیدل دهلوی

در افسانه های کهن هندوستان آمده است که در روزگاران دور همه آدمیان خلق و خو و سرشتی خداگونه داشتند ، ولی از امکانات و تواناییهای خود خوب استفاده نکردند و کار به جایی رسید که برهما خدای خدایان تصمیم گرفت قدرت خدایی را از آنان باز گیرد و آن را در جایی پنهان کند که دست آنها از آن کوتاه باشد.

بدین منظور او در جستجوی مکانی برآمد که مخفی گاه مطمئن و دور از دسترس آدمیان باشد.

زمانی که برهما با دیگر خدایان مشورت نمود ، آنها پیشنهاد کردند: بهتر است قدرت بیکران انسانها را در اعماق خاک پنهان کنیم.

برهما گفت: آنجا جای مناسبی نیست زیرا آنها ژرفای خاک را خواهند کاوید و دوباره به آن دست پیدا خواهند کرد.

پس خدایان گفتند: بهتر است نیروی یزدانی را به اعماق اقیانوسها منتقل کنیم تا از دسترس آنها دور باشد.

برهما گفت : آنجا نیز مناسب نیست زیرا دیر یا زود انسان به عمق دریاها و اقیانوسها رخنه خواهد کرد و گمشده خود را خواهد یافت و آن را به روی آب خواهد آورد.

آنگاه خدایان کوچک با یکدیگر انجمن کردند و گفتند: ما نمی دانیم این نیروی عظیم را کجا باید پنهان کنیم، به نظر می رسد که در آب و خاک جایی پیدا نمی شود که آدمی نتواند به آن دست یابد.

در این هنگام برهما گفت: ما نیروی یزدانی آدمی را در اعماق وجود خود او پنهان می کنیم ، آنجا بهترین محل برای پنهان کردن این گنج گرانبهاست و یگانه جایی است که آدمی هرگز به فکر جستجو و یافتن آن برنخواهد آمد.

در ادامه افسانه هندی چنین آمده است:

از آن به بعد آدمی سراسر جهان را پیموده است، همه جا را جستجو کرده است، بلندیها را درنوردیده است، به اعماق دریاها فرو رفته است، به دورترین نقاط خاک نفوذ کرده است تا چیزی بدست آورد که در ژرفای وجود خود او پنهان شده است!

یادآوری

تشویق ها پایان می پذیرد..... مدالها را گرد و غبار فرا می گیرد.... و برنده ها خیلی زود فراموش می شوند...

ولی اکنون ببین آیا به خاطر می آوری :

نام سه معلمی که در پیشرفت تحصیلی تو نقش مؤثری داشته اند،

سه نفر از دوستانت که در زمان احتیاج به تو کمک کرده اند ،

یا انسان هائی که احساس خاص و زیبایی را در قلب تو به وجود آورده اند،

یا اسم پنج نفر از کسانی که مایل هستی اوقات فراغت خود را با آنها بگذرانی.

جواب دادن خیلی بی دردسر و راحت است ،....نیست؟


کسانی که به زندگی تو معنا بخشیده اند ،جزو مشهورترین و بالاترین افراد دنیا نیستند؛ آنها ثروت زیادی ندارند یا مدال و جایزه مهمی به دست نیاورده اند؛ ولی....آنها کسانی هستند که نگران تو هستند و از تو مراقبت می کنند؛

کسانی که مهم نیست چگونه؛ ولی در کنار تو می مانند...

مدتی درباره آن فکر کن....زندگی خیلی کوتاه است... و تو ؛در کدام لیست از کسانی که نام بردم هستی ؟ آیا می دانی؟

چند سوال

1- زن حامله اى را فرض کنید که در حال حاضر هشت بچه دارد . از هشت تا بچه این خانم، سه تا کر و لال ، دو تا نابینا ، یکى عقب افتاده ذهنى است و خود این خانم هم به بیمارى سفلیس مزمن مبتلاست ! .

به نظر شما آیا این خانم باید سقط جنین کند؟


2- فرض کنید زمان انتخابات ریاست جمهوری است و شما باید از میان سه کاندیداى زیر ، یکى را انتخاب کنید .
کاندیداى اولى ، با سیاستمداران و سیاست بازان حقه باز و بد کاره و مفتخور و بدنام ، بده بستان دارد و اهل فال بینى و پیشگویى و این نوع مزخرفات است . روزى هشت تا ده لیوان مشروب مى خورد ، سیگار برگ دود مى کند و دو تا فاسق هم دارد.
کاندیداى دومى ، تا لنگ ظهر مى خوابد . تریاک مى کشد و هر شامگاه نیم بطر ویسکى می خورد.
کاندیداى سوم ، یک قهرمان جنگ است ، گوشت نمى خورد ، سیگار نمى کشد ، گاهى فقط یک لیوان آبجو مى نوشد و اهل زن بازى و حقه بازى هاى دیگر هم نیست .
شما کدامیک از این سه نفر را روانه کاخ ریاست جمهورى خواهید کرد ؟؟

 


و اما پاسخ پرسش ها :
کاندیداى اولى فرانکلین روزولت ، کاندیداى دومى وینستون چرچیل و کاندیداى سومى آدولف هیتلر است !!

و اما پاسخ به پرسش نخست :
اگر شما به سئوال مربوط به آن خانم حامله پاسخ مثبت داده اید ، از تولد
بتهوون جلوگیرى کرده اید !!

اشتباه لپی

سالها قبل، یکی از جانورشناسان که برای نخستین بار به استرالیا رفته بود ، ناگهان با مشاهده جانور عجیبی که با دم بلندش، جهش کنان طول صحرا را می پیمود به هیجان آمد!

او رو به یکی از بومیان کرد و پرسید نام این جانور چیست؟ مرد بومی پاسخ داد: "کانگورو"

پس از بازگشت جانورشناس به کشورش، عکس و تفصیلات جانور عجیبی که می پنداشتند کانگورو نام دارد در روزنامه ها چاپ شد و امروز نیز به همین اسم نامیده میشود.

امّا بد نیست بدانید سالها بعد که دانشمندان با زبان بومیان استرالیا آشنا شدند دریافتند که واژه "کانگورو" در زبان بومیان آن سرزمین یعنی: من نمیدانم!!!

نعمات خدا

ولمّا نزلت علیه «ولاتمدّن عینیک إلى ما متعنا به ازواجاً منهم... الى آخر الآیة»، قال صلى الله علیه وآله وسلّم:
مَنْ لَمْ یتعّز بعزاء اللّه انقطعت نفسه حسراتٍ على الدنیا ومن مدّ عینیه اَلى ما فی أیدی الناس من دنیاهم طال حزنه وسخِط ما قسّم اللّه له من رزقه وتنقصّ علیه عیشه.
(تحف العقول صفحه 51)
پیامبر صلى الله علیه وآله وسلّم بعد از نزول آیه شریفه فوق (به نعمتهاى مادى که به بندگان خود دادیم چشم مدوز و حسرت نعمتهائى که در دست مردم است مخور)، فرمودند:
مؤمن باید خود را به تسلاى الهى تسلى دهد و به آنچه که نزد پروردگار است از قبیل رحمت بى‏پایانش و پاداش هایى که در قیامت براى مؤمنین قرارداده، دل خوش دارد. وگرنه اگر به مال و مقام و امکانات دیگران چشم بدوزد یا همیشه در حسرت و اندوه و غصه بسر برده و به مقدّرات الهى راضى نمى‏شود و زندگى پرملالى خواهد داشت و یا باید وارد مبارزه تلخى شده و مزرهاى حلال و حرام الهى را بشکند و از هر طریقى ولو نامشروع، خود را به دیگران برساند.
پس براى این که در آتش حسرت زندگى دیگران نسوزید و یا در میدان مبارزه‏اى بى‏فرجام گرفتار نشوید، مایه‏هاى تسلاى خدا را براى خود برجسته کنید.

ما ایرانیان


ما ناشادترین مردمان جهانیم. شادی به مفهوم واقعی آن یعنی شادی روحی و باطنی که در زندگی ما تهی از معنا است. نه آن شادی‌های سطحی و گذرا که جز تسکینی مقطعی نیست، بلکه شادی واقعی و پایدار که در آن لذت روح و جان باشد و آدم‌ها را سرشار از مهر به یکدیگر و انرژی کند.

ما ناشادترین مردمان جهانیم. در سرزمین مولانا و حافظ و سعدی و خیام هستیم که لُب کلام‌شان رسیدن به شادی و شادکامی است. ما در سرزمینی هستیم که پیام حکیمان و عرفایش نه سوگ و عزا که شادی در وصل معشوق است. اما دریغ که شعرها این روزها به کار تفأل و استخاره می‌آیند یا عروسک‌بازی و نه وصال معشوق!

ما ناشادترین مردمان جهانیم. در عزای مردگان‌مان صیحه می‌زنیم، ضجه می‌کنیم، جیغ می‌کشیم، بر سر می‌زنیم، شیون می‌کنیم، سوگواری می‌کنیم، به عزا می‌نشینیم و انبوه مراسم مرده‌پرستی و مرده‌بازی داریم اما مذهب ما می‌گوید پیش خدا می‌رویم که سراسر مهر و آرامش است و عجبا این ریا! و عجبا که مرگ در چنین جامعه‌ای چقدر دشوار و جانکاه است.

ما ناشادترین مردمان جهانیم. گورستان‌هایمان تیره و تاریک و هراس‌آور در هجوم رنگ‌های تیره و خاکستری است. به مرگ و معاد معتقدیم ولی با اعتقادات متناقض، سر خدا کلاه می‌گذاریم و از مرگ آنقدر چهره‌ی هراس‌آور و منفوری ساخته‌ایم که انگار هیچگاه گذار پوست‌مان به دباغ‌خانه مرگ نخواهد افتاد.

ما ناشادترین مردمان جهانیم. شهرهایمان، لباس‌هایمان، همه چیزمان را تیره و تار کرده‌‌ایم. رنگ پیش ما مرده است. حتی رنگ را از لباسهای محلی‌‌مان که مظهر انس انسان با طبیعت است گرفته‌ایم. ما سبز نیستیم. حتی زرد هم نیستیم. حتی سیاه هم نیسیتم. هیچیم هیچ! ما دچار هیچ‌رنگی شده‌ایم چون هیچ رنگی شادمان نمی‌کند. از هیچ رنگی لذت نمی‌بریم.

ما ناشادترین مردمان جهانیم. چون غم نان، حتی دانایان را گرفتار خود کرده و اول و آخر کلام بیشتر ما رنج اقتصادی است. بیشتر مردم آن‌چنان هراس آینده دارند که فرصت تفکر درباره چرایی زندگی خود را ندارند!

ما ناشادترین مردمان جهانیم. اقویا مثل تمام طول تاریخ به ضعفا زور می‌گویند و ملتیان در حال خوردن همدیگر! خودمان دست به دست هم داده و زندگی را به کام یکدیگر تلخ کرده‌ایم. و به راستی در این گرگساری که خاک وطن می‌نامندش، حاصلش جز اندوه چیست؟

ما ناشادترین مردمان جهانیم. شادی از جامعه ما گرفته شده است. شادی را در ذهن یکایکمان کشته‌اند. جوانان به الکل و مخدر پناه می‌برند و پنهان باده می‌خورند که تعزیر نشوند. شادی راستین از آنان گرفته شده است. همه در حال گریز از خود و فراموشی هستند.

ما ناشادترین مردمان جهانیم. هر چه داشته باشیم باز هم ناشادیم. میلیون‌ها نفر در جهان در فقر اما شاد زندگی می‌کنند. میلیون‌ها هندو با تنها لباسی برای بیشتر عمرشان زندگی می‌کنند اما شاد می‌میرند. ولی ما بسیار دنیادوست و تنگ‌چشم هستیم که تا خاک گور چشم‌شان را پر نسازد، در حرص و جوش و ولع و طمع هستیم و دنیا را جز برای خودمان نمی‌خواهیم.

ما ناشادترین مردمان جهانیم. اکثر ما در دیپرشن(depression) و افسردگی به سرمی‌برند. بیشتر ما بیماریم. افسرده‌ایم. خودآزار و دیگرآزاریم. لجوج و کینه‌توز و حسود و لبریز از بخلیم. سرشار از کینه و نفرت و رشک و بدبینی و تهمت و بهتان و افترا نسبت به دیگران هستیم. متملق و چاپلوس و دروغگو و سطحی‌نگر و خودخواه هستیم. بیشتر ما همان ایرانی مفلوک دوران قاجار هستیم که خرت و پرت‌های مدرن به خودمان اضافه کرده‌ایم. امروزی شده‌ایم اما دیروزی هستیم. چگونه می‌توان برای ما، ما ناشادترین مردم جهان، شادی را با معنای واقعی و پایدار تعریف کرد؟

از: گاه‌نوشت‌های ناصر خالدیان

مادر

وقتی که 1 ساله بودی،

اون بهت غذا می داد و تو رو می شست! به اصطلاح تر و خشک می کرد.
تو هم با گریه کردن در تمام شب از اون تشکر می کردی!
وقتی که 2 ساله بودی،

اون بهت یاد داد تا چه جوری راه بری.
تو هم این طوری ازش تشکر می کردی که، وقتی صدات می زد فرار می کردی!
وقتی که 3 ساله بودی،

اون با عشق تمام ، غذایت را آماده می کرد.
تو هم با ریختن ظرف غذا کف اتاق ازش تشکر می کردی!
وقتی که 4 ساله بودی،

اون برات مداد رنگی خرید.
تو هم با رنگ کردن میز اتاق نهار خوری، ازش تشکر کردی!
وقتی که 5 ساله بودی،

اون لباس شیک به تنت کرد تا به تعطیلات بری.
تو هم با انداختن(به عمد) خودت تو گل، ازش تشکر کردی!
وقتی که 6 ساله بودی،

اون تو رو تا مدرسه ات همراهی می کرد.
تو هم با فریاد "من نمی خوام برم!"، ازش تشکر می کردی!
وقتی که 7 ساله بودی،

اون برات وسائل بازی بیس بال خرید.
تو هم با پرت کردن توپ بیس بال به پنجره همسایه کناری، ازش تشکر کردی!
وقتی که 8 ساله بودی،

اون برات بستنی خرید.
تو هم با چکوندن بستنی به تمام لباست، ازش تشکر کردی!
وقتی که 9 ساله بودی،

اون هزینه کلاس پیانوی تو رو پرداخت.
تو هم بدون زحمت دادن به خودت برای یادگیری پیانو، ازش تشکر کردی!
وقتی که 10 ساله بودی،

اون تمام روز رو رانندگی کرد تا تو رو از تمرین فوتبال به کلاس ژیمناستیک و از اونجا به جشن تولد دوستانت، ببره.
تو هم با بیرون پریدن از ماشین، بدون اینکه پشت سرت رو هم نگاه کنی، ازش تشکر کردی !
وقتی که 11 ساله بودی،

اون تو و دوستت رو برای دیدن فیلم به سینما برد.
تو هم ازش خواستی که در یه ردیف دیگه بشینه و اینجوری ازش تشکر کردی!
وقتی که 12 ساله بودی،

اون تو رو از تماشای بعضی برنامه های تلویزیون بر حذر داشت.
تو هم صبر کردی تا از خونه بیرون بره و با تماشای تلویزیون ازش تشکر کردی!
وقتی که 13 ساله بودی،

اون بهت پیشنهاد داد که موهاتو اصلاح کنی.
تو هم با گفتن این جمله: "تو اصلاً سلیقه نداری"، ازش تشکر کردی!
وقتی که 14 ساله بودی،

اون هزینه اردو یک ماهه تابستانی تو رو پرداخت کرد.
تو هم با فراموش کردن نوشتن یک نامه ساده، ازش تشکر کردی !
وقتی که 15 ساله بودی،

اون از سرِ کار برمی گشت و می خواست که تو رو در آغوش بگیره.
تو هم با قفل کردن درب اتاقت، ازش تشکر کردی!
وقتی که 16 ساله بودی،

اون بهت یاد داد که چطوری ماشینش رو برونی.
تو هم هر وقت که می تونستی ماشین رو بر می داشتی و می رفتی و اینجوری ازش تشکر می کردی!
وقتی که 17 ساله بودی،

وقتی که اون منتظر یه تماس مهم بود.
تمام شب رو با تلفن صحبت کردی و اینطوری ازش تشکر کردی!
وقتی که 18 ساله بودی،

اون در جشن فارغ التحصیلی دبیرستانت، از خوشحالی گریه می کرد.
تو هم تا تموم شدن جشن، پیش مادرت نیومدی و اینجوری ازش تشکر کردی!
وقتی که 19 ساله بودی،

اون شهریه دانشگاهت رو پرداخت، همچنین، تو رو تا دانشگاه رسوند و وسائلت رو هم حمل کرد.
تو هم با گفتن یک "خداحافظ" خشک و خالی، بیرون خوابگاه (به خاطر اینکه نمی خواستی خودتو دست و پا چلفتی نشون بدی)، ازش تشکر کردی!
وقتی که 20 ساله بودی،

اون ازت پرسید که، آیا شخص خاصی(به عنوان همسر) مد نظرت هست؟
تو هم با گفتن: به تو ربطی نداره، ازش تشکر کردی!
وقتی که 21 ساله بودی،

اون بهت پیشنهاداتی برای آینده ات داد.
تو هم با گفتن "من نمی خوام مثل تو باشم"، ازش تشکر کردی!
وقتی که 22 ساله بودی،

اون برای اولین آپارتمانت، بهت اثاثیه داد.
تو هم با گفتن این جمله، پیش دوستات که: "اون اثاثیه زشت هستن" ، ازش تشکر کردی!
وقتی که 24 ساله بودی،

اون دارایی های تو رو دید و در مورد اینکه، در آینده می خوای با اون ها چی کار کنی، ازت سئوال کرد.
تو هم با دریدگی و صدایی(که ناشی از خشم بود)فریاد زدی:مــادررر،لطفاً!
وقتی که 25 ساله بودی،

اون کمکت کرد تا هزینه های عروسی رو پرداخت کنی و در حالی که گریه می کرد بهت گفت که: دلم خیلی برات تنگ می شه.
تو هم یه جای دور رو برای زندگیت انتخاب کردی و اینجوری ازش تشکر کردی!
وقتی که 30 ساله بودی،

اون از طریق شخص دیگه ای فهمید که تو بچه دار شدی و به تو زنگ زد.
تو هم با گفتن : "همه چیز دیگه تغییر کرده" ،ازش تشکر کردی!
وقتی که 40 ساله بودی،

اون بهت زنگ زد تا روز تولد یکی از اقوام رو یادآوری کنه.
تو هم با گفتن "من الان خیلی گرفتارم" ازش تشکرکردی!
وقتی که 50 ساله بودی،

اون مریض شد و به مراقبت و کمک تو احتیاج داشت.
تو هم با سخنرانی کردن در مورد اینکه والدین پیر ،سربار فرزندانشون می شن، ازش تشکر کردی!!

و سپس یک روز، اون به آرامی از دنیا میره و تمام کارهایی که تو(در حق مادرت) انجام ندادی، مثل تندر بر قلبت فرود میاد.
اگه مادرت هنوز زنده هست، فراموش نکن که بیشتر از همیشه بهش محبت کنی...
و اگه زنده نیست، محبت های بی دریغش رو فراموش نکن و به راحتی از اونها نگذر...

همیشه به یاد داشته باش که به مادرت محبت کنی و اونو دوست داشته باشی، چون، در طول عمرت فقط یه مادر داری !!!!!

لحظات خطرناک!!

لحظه خطرناکی است لحظه ای که امید جای خود را به نا امیدی می دهد.

لحظه خطرناکی است لحظه ای که صبوری جای خود را عجله به می دهد.

لحظه خطرناکی است لحظه ای که همدردی جای خود را به طرد کردن می دهد.

لحظه خطرناکی است لحظه ای که " ما " جای خود را به من و تو می دهد.

لحظه خطرناکی است لحظه ای که پریدن جای خود را به خزیدن می دهد.

لحظه خطرناکی است لحظه ای که نور جای خود را به تاریکی می دهد.

لحظه خطرناکی است لحظه ای که انسانیت جای خود را به خوی حیوانی دهد.

لحظه خطرناکی است لحظه ای که بخشش جای خود را به خشم دهد.

لحظه خطرناکی است لحظه ای که درک و تأمل جای خود را به لجبازی می دهد.

لحظه خطرناکی است لحظه ای که جمع بینی جای خود را به خود بینی می دهد.

لحظه خطرناکی است لحظه ای که صلح جای خود را به جنگ می دهد.

لحظه خطرناکی است لحظه ای که منطق جای خود را به سنت می دهد.

لحظه خطرناکی است لحظه ای که معنویات جای خود را به مادیات می دهد.

لحظه خطرناکی است لحظه ای که عشق جای خود را به هوس می دهد.

لحظه خطرناکی است لحظه ای که شراکت جای خود را به خیانت می دهد.

لحظه خطرناکی است لحظه ای که آشنائی جای خود را به غریبی می دهد.

لحظه خطرناکی است لحظه ای که صداقت جای خود را به دروغگوئی می دهد.

لحظه خطرناکی است لحظه ای که صفا و صمیمیت جای خود را به کینه می دهد.

لحظه خطرناکی است لحظه ای که خیر رسانی جای خود را به شرارت می دهد.

لحظه خطرناکی است لحظه ای که عقل و تفکر جای خود را به تقلید می دهد.

لحظه خطرناکی است لحظه ای که زمان حال جای خود را به زمان گذشته می دهد.

لحظه خطرناکی است لحظه ای که علم و منطق جای خود را به خرافات و رسوم می دهد.

محدودیت خود ساخته

 

حیوانات به سادگی به ما نشان می دهند که چطور می توان محدودیت های ذهنی تحمیل شده را پذیرفت . کک, فیل و دلفین مثال های خوبی هستند.

کک ها حیوانات کوچک جالبی هستند آنها گاز می گیرند و خیلی خوب می پرند آنها به نسبت قدشان قهرمان پرش ارتفاع هستند.

اگر یک کک را در ظرفی قرار دهیم از آن بیرون می پرد . پس از مدتی روی ظرف را سرپوش می گذاریم تا ببینیم چه اتفاقی رخ می دهد . کک می پرد و سرش به در ظرف می خورد و با کمی سر درد پایین می آید . دوباره می پرد و همان اتفاق می افتد . این کار مدتی تکرار می شود . سر انجام در ظرف را بر می داریم کک دوباره می پرد ولی فقط تا همان ارتفاع که قبلاً سرپوش وجود داشته است . درست است که محدودیت فیزیکی رفع شده است ولی کک فکر می کند این محدودیت همچنان ادامه دارد.

فیل ها را می توان با محدودیت ذهنی کنترل کرد . پای فیل های سیرک را در مواقعی که نمایش نمی دهند می بندند . بچه فیل ها را با طناب های بلند و فیل های بزرگ را با طناب های کوتاه . به نظر می آید که باید بر عکس باشد زیرا فیل های پرقدرت به سادگی می توانند میخ طناب ها را از زمین بیرون بکشند ولی این کار را نمی کنند ، علت این است که آنها  در بچگی طناب های بلند را کشیده اند و سعی کرده اند خود را خلاص کنند . سرانجام روزی تسلیم شده و دست از این کار کشیده اند. از آن پس آنها تا انتهای طناب می روند و می ایستند آنها این محدودیت را پذیرفته اند.

دکتر ادن رایل یک فیلم آموزشی در مورد محدودیت های تحمیلی تهیه کرده است . نام این فیلم  " می توانید بر خود غلبه کنید" است در این فیلم یک نوع دلفین در تانک بزرگی از آب قرار می گیرد ، نوعی ماهی که غذای مورد علاقه دلفین است نیز در تانک ریخته می شود . دلفین به سرعت ماهی ها را می خورد . دلفین که گرسنه می شود ، تعدادی ماهی دیگر داخل تانک قرار می گیرند ولی این بار در ظروف شیشه ای دلفین به سمت آنها می آید ولی هر بار پس از برخورد با محافظ شیشه ای به عقب رانده می شود. پس از مدتی دلفین از حمله دست می کشد و وجود ماهی ها را ندیده می گیرد . محافظ شیشه ای برداشته می شود و ماهی ها در داخل تانک به حرکت در می آیند آیا می دانید چه اتفاقی می افتد ؟ دلفین از گرسنگی می میرد ، غذای مورد علاقه او در اطرافش فراوان است ولی محدودیتی که دلفین پذیرفته است او را از گرسنگی می کشد .

ما دلفین نیستیم ، فیل و کک هم نیستیم ولی می توانیم از این آزمایشات درس بگیریم زیرا ما هم محدودیت هایی را می پذیریم که واقعی نیستند.

به ما می گویند ، یا ما به خود می گوییم نمی توان فلان کار یا بهمان کار را انجام داد و این برای ما یک واقعیت می شود. محدودیت ذهنی به محدودیتی واقعی تبدیل می شود و به همان مستحکمی . چه مقدار از آنچه ما واقعیت می پنداریم ، واقعیت نیست بلکه پذیرش ماست؟

جذابیت های تهران

در هفته گذشته اعلام شد که تهران یکی از ده شهر نامطلوب جهان برای سکونت شناخته شد. اما تهران جذابیت های منحصر بفردی هم دارد که در هیچ جای دنیا نظیر ندارد:

 

۱) تهران تنها شهری است که در آن می توانید وسط خیابانهای آن نماز بخوانید، وسط پارک شام بخورید، در رستوران به دیدن مانکن های لباس های مدل جدید بروید، در تاکسی نظرات سیاسی تان را بگویید، در کوه برقصید، اما برای ملاقات با نامزدتان باید به یک خانه خلوت بروید.

 

۲) تهران تنها شهری است که در آن دو نفر روی دوچرخه ، چهار نفر روی موتورسیکلت ، شش نفر توی ماشین سواری ، ۲۵ نفر توی مینی بوس و ۶۰ نفر سوار اتوبوس می شوند.

 

۳) تهران تنها شهری است در دنیا که پیاده ها حتما از وسط خیابان رد می شوند، اتومبیل ها حتما روی خط عابر پیاده توقف نمی کنند و موتورسیکلت ها حتما از پیاده رو عبور می کنند.

 

۴) تهران تنها شهر دنیاست که در آن همیشه همه چراغ ها قرمز است، اما هر کس دوست داشت از آن عبور می کند.

 

۵) در تهران از همه جای ماشین ها صدا در می آید، جز از ضبط صوت آن.

 

۶) در تهران هیچ جای زنها معلوم نیست، با این وجود مردها به همه جاهایی که دیده نمی شود نگاه می کنند.

 

۷) همه در خیابان ها و پارک ها با صدای بلند با هم حرف می زنند، جز سخنرانان که حق حرف زدن ندارند.

 

۸) تهران تنها شهری است در دنیا که همه صحنه های فیلمهای بزن بزن را در خیابان های شهر می توانید ببینید، اما تماشای این فیلمها در سینما ممنوع است.

 

۹) مردم وقتی سوار تاکسی می شوند طرفدار براندازی هستند، وقتی به مهمانی می روند اصلاح طلب می شوند و وقتی راه پیمایی می کنند محافظه کارند و وقتی سوار موتورسیکلت می شوند راست افراطی می شوند.

 

۱۰) رانندگی در تهران مثل سیاست ایران است، هرکسی هر کاری دلش بخواهد می کند، اما همه چیز به کندی پیش می رود.

 

۱۱) ماشین ها در کوچه های تنگ با سرعت ۷۰ کیلومتر حرکت می کنند، در خیابانها با سرعت ۲۰ کیلومتر حرکت می کنند و در بزرگراهها پارک می کنند تا راه باز شود.

 

۱۲) در شمال شهر تهران مردم در سال ۲۰۰۸ میلادی زندگی می کنند و در جنوب شهر در سال ۷۰ هجری قمری. 

خواب و خوابیده!!

 

کسی را که خوابیده می توان بیدار کرد ؛ اما کسی که خود را به خواب زده نه !!!

چوب و آتش!!

 

با چوب یک درخت می توان هزاران کبریت ساخت و با یک کبریت می توان هزاران درخت را سوزاند !!!

شکست

 گفتند: شکست یعنی تو یک انسان در هم شکسته ای!

گفت: نه ! شکست یعنی من هنوز موفق نشده ام.

گفتند: شکست یعنی تو هیچ کاری نکرده ای.

گفت: نه! شکست یعنی من هنوز چیزی یاد نگرفته ام.

گفتند: شکست یعنی تو یک آدم احمق بودی.

گفت: نه! شکست یعنی من به اندازه کافی جرات و جسارت نداشته ام.

گفتند: شکست یعنی تو دیگر به آن نمی رسی.

گفت: نه شکست یعنی می باید از راهی دیگر به سوی هدفم حرکت کنم.

گفتند: شکست یعنی تو حقیر و نادان هستی.

گفت: شکست یعنی من هنوز کامل نیستم.

گفتند: شکست یعنی تو زندگیت را تلف کردی.

گفت: نه! شکست یعنی من بهانه ای برای شروع کردن دارم.

گفتند: شکست یعنی تو دیگر باید تسلیم شوی!

گفت: نه! شکست یعنی من باید بیشتر تلاش کنم.

آدم ها!

بعضی از آدم ها جلد زرکوب دارند. بعضی جلد ضخیم و بعضی جلد نازک.

بعضی از  آدم ها با کاغذ کاهی چاپ می شوند و بعضی با کاغذ سفید و مرغوب.

بعضی از  آدم ها ترجمه شده اند، بعضی از آدم ها تجدید چاپ می شوند و بعضی از آدم ها فتوکپی آدم های دیگرند.

بعضی  از آدم ها با حروف سیاه چاپ می شوند و بعضی آدم ها صفحات رنگی دارند.

بعضی از آدم ها تیتر دارند، فهرست دارند و روی پیشانی بعضی از آدم ها نوشته اند: «حق هر گونه استفاده ممنوع و محفوظ است».

بعضی از آدم ها قیمت روی جلد دارند. بعضی از آدم ها با چند درصد تخفیف به فروش می رسند و بعضی از آدم ها بعد از فروش پس گرفته نمی شوند...

بعضی از آدم ها نمایشنامه اند و در چند پرده نوشته می شوند.

بعضی از  آدم ها فقط جدول و سرگرمی دارند و بعضی از آدم ها معلومات عمومی هستند.

بعضی از آدم ها خط خوردگی دارند و بعضی از آدم ها غلط چاپی دارند.

از روی بعضی از آدم ها باید مشق نوشت و از روی بعضی آدم ها باید جریمه نوشت..

بعضی از آدم ها را باید چند بار بخوانیم تا معنی آنها را بفهمیم و بعضی از آدم ها را باید نخوانده دور انداخت...

لحظه های زندگی

تو زندگی لحظه هایی هست که احساس می کنی دلت واسه یکی تنگ شده

اونقدر که دلت می خواد اونارو از رویاهات بگیری و واقعا بغلشون کنی

وقتی که در شادی بسته میشه، یه در دیگه باز میشه

ولی اغلب اوقات ما اینقدر به در بسته نگاه می کنیم که اون دری رو نمی بینیم که واسمون باز شده

دنبال ظواهر نرو، اونا می تونند گولت بزنند

دنبال ثروت نرو، چون براحتی از کفت میره

دنبال کسی برو که خنده رو رو لبت میشونه

چون فقط یه لبخند میتونه کاری کنه که یک شب تاریک روشن به نظر برسه

اونی رو پیدا کن که باعث میشه قلبت لبخند بزنه

خوابی رو ببین که آرزوشو داری

اونجایی برو که دلت می خواد بری

اونی باش که دلت می خواد باشی

چون تو فقط یه بار زندگی می کنی

و فقط یه فرصت واسه انجام تمام کارهایی که دلت می خواد انجام بدی داری

بذار اونقدر شادی داشته باشی که زندگیتو شیرین کنه

اونقدر تجربه که قویت کنه

اونقدر غم که انسان نگهت داره

و اونقدر امید که شادت کنه

شادترین مردم لزوما بهترین چیزا رو ندارن

اونا فقط از چیزایی که سر راهشون میاد بهترین استفاده رو می کنن

روشنترین آینده ها همیشه بر پایه یک گذشته فراموش شده بنا میشه

تو نمیتونی تو زندگی پیشرفت کنی مگه اینکه اجازه بدی خطاها و رنجهای روحی گذشتت از ذهنت بره

وقتی به دنیا اومدی، گریه می کردی

و هر کسی که اطرافت بود می خندید

یه جوری زندگی کن که آخرش

تو کسی باشی که میخندی و هر کسی که اطرافته گریه کنه

لطفا این پیغامو واسه همه کسایی بفرست که واست یه معنایی دارن (من که این کارو انجام دادم)

واسه اونایی که یه جورایی تو زندگیت پا گذاشتند

واسه اونایی که تو رو میخندونن وقتی که بهش نیاز داری

واسه اونایی که باعث میشن بخش روشنتر قضایا رو ببینی

وقتی که واقعا دلتنگی

اگه نفرستادی، نگران نباش

هیچ اتفاق بدی واست نمیفته

تو فقط فرصت اینو از دست میدی که

روز یه نفرو با این پیغام روشن کنی

سالها رو نشمر ـ ـ خاطره ها رو بشمر...

مقیاس عمر تعداد نفسهایی نیست که فرو میبریم

بلکه لحظه هاییست که نفسمونو بیرون میدیم

Paradox of Our Times

Paradox of Our Times

 

مغایرتهای زمان ما

 

Today we have bigger houses and smaller families; more conveniences, but less time;

 

ما امروزه خانه های بزرگتر اما خانواده های کوچکتر داریم؛ راحتی بیشتر اما زمان کمتر 

 

we have more degrees, but less common sense; more knowledge, but less judgment;

 

مدارک تحصیلی بالاتر اما درک عمومی پایین تر ؛ آگاهی بیشتر اما قدرت تشخیص کمتر داریم؛

 

We have more experts, but more problems; more medicine, but less wellness.

 

متخصصان بیشتر اما مشکلات نیز بیشتر؛ داروهای بیشتر اما سلامتی کمتر

 

We spend too recklessly, laugh too little, drive too fast, get to angry too quickly, stay up too late, get up too tired, read too little, watch TV too often, and pray too seldom.

 

بدون ملاحظه ایام را میگذرانیم، خیلی کم میخندیم، خیلی تند رانندگی میکنیم، خیلی زود عصبانی میشویم، تا دیروقت بیدار میمانیم، خیلی خسته از خواب برمیخیزیم، خیلی کم مطالعه میکنیم، اغلب اوقات تلویزیون نگاه میکنیم و خیلی بندرت دعا میکنیم.

 

We have multiplied our possessions, but reduced our values. We talk too much, love too little and lie too often.

 

چندین برابر مایملک داریم اما ارزشهایمان کمتر شده است. خیلی زیاد صحبت میکنیم، به اندازه کافی دوست نمیداریم و خیلی زیاد دروغ میگوییم.

 

We‘ve learned how to make a living, but not a life; we’ve added years to life, not life to years.

 

زندگی ساختن را یاد گرفته ایم اما نه زندگی کردن را؛ تنها به زندگی سالهای عمر را افزوده ایم و نه زندگی را به سالهای عمرمان

 

We have taller buildings, but shorter tempers; wider freeways, but narrower viewpoints.

 

ما ساختمانهای بلندتر داریم اما طبع کوتاه تر، بزرگراه های پهن تر اما دیدگاه های باریکتر

 

We spend more, but have less; we buy more, but enjoy it less.

 

بیشتر خرج میکنیم اما کمتر داریم، بیشتر میخریم اما کمتر لذت میبریم.

 

We've been all the way to the moon and back, but have trouble crossing the street to meet the new neighbor.

 

ما تا ماه رفته و برگشته ایم اما قادر نیستیم برای ملاقات همسایه جدیدمان از یک سوی خیابان به آن سو برویم.

 

We've conquered outer space, but not inner space. We've split the atom, but not our prejudice;

 

فضا بیرون را فتح کرده ایم اما نه فضا درون را، ما اتم را شکافته ایم اما نه تعصب خود را

 

we write more, but learn less; plan more, but accomplish less.

 

بیشتر مینویسیم اما کمتر یاد میگیریم، بیشتر برنامه میریزیم اما کمتر به انجام میرسانیم.

 

We've learned to rush, but not to wait; we have higher incomes, but lower morals.  

 

عجله کردن را آموخته ایم و نه صبر کردن، درآمدهای بالاتری داریم اما اصول اخلاقی پایین تر

 

We build more computers to hold more information, to produce more copies, but have less communication. We are long on quantity, but short on quality.

 

کامپیوترهای بیشتری میسازیم تا اطلاعات بیشتری نگهداری کنیم، تا رونوشت های بیشتری تولید کنیم، اما ارتباطات کمتری داریم. ما کمیت بیشتر اما کیفیت کمتری داریم.

 

These are the times of fast foods and slow digestion; tall men and short character; steep profits and shallow relationships. 

                       

اکنون زمان غذاهای آماده اما دیر هضم است، مردان بلند قامت اما شخصیت های پست، سودهای کلان اما روابط سطحی

 

More leisure and less fun; more kinds of food, but less nutrition; two incomes, but more divorce; fancier houses, but broken homes.

 

فرصت بیشتر اما تفریح کمتر، تنوع غذای بیشتر اما تغذیه ناسالم تر؛ درآمد بیشتر اما طلاق بیشتر؛ منازل رویایی اما خانواده های از هم پاشیده

 

That’s why I propose, that as of today, you do not keep anything for a special occasion, because every day that you live is a special occasion.  

    

بدین دلیل است که پیشنهاد میکنم از امروز شما هیچ چیز را برای موقعیتهای خاص نگذارید، زیرا هر روز زندگی یک موقعیت خاص است.

 

Search for knowledge, read more, sit on your front porch and admire the view without paying attention to your needs.

 

در جستجو دانش باشید، بیشتر بخوانید، در ایوان بنشینید و منظره را تحسین کنید بدون آنکه توجهی به نیازهایتان داشته باشید.

 

Spend more time with your family and friends, eat your favorite foods, and visit the places you love.                    

 

زمان بیشتری را با خانواده و دوستانتان بگذرانید، غذای مورد علاقه تان را بخورید و جاهایی را که دوست دارید ببینید.

 

Life is a chain of moment of enjoyment, not only about survival.

 

زندگی فقط حفظ بقاء نیست، بلکه زنجیره ای ازلحظه های لذتبخش است

 

Use your crystal goblets. Do not save your best perfume, and use it every time you feel you want it.

 

از جام کریستال خود استفاده کنید، بهترین عطرتان را برای روز مبادا نگه ندارید و هر لحظه که دوست دارید از آن استفاده کنید.

 

Remove from your vocabulary phrases like “one of these days” and “someday”. Let’s write that letter we thought of writing “one of these days”.

 

عباراتی مانند ”یکی از این روزها“ و ”روزی“ را از فرهنگ لغت خود خارج کنید. بیایید نامه ای را که قصد داشتیم ”یکی از این روزها“ بنویسیم همین امروز بنویسیم.

 

Let’s tell our families and friends how much we love them. Do not delay anything that adds laughter and joy to your life.

 

بیایید به خانواده و دوستانمان بگوییم که چقدر آنها را دوست داریم. هیچ چیزی را که میتواند به خنده و شادی شما بیفزاید به تاُخیر نیندازید.

 

Every day, every hour, and every minute is special. And you don’t know if it will be your last.

هر روز، هر ساعت و هر دقیقه خاص است و شما نمیدانید که شاید آن میتواند آخرین لحظه باشد.

 

If you’re too busy to take the time to send this message to someone you love, and you tell yourself you will send it “one of these days “. Just think…”One of these days “, you may not be here to send it!

 

اگر شما آنقدر گرفتارید که وقت ندارید این پیغام را برای کسانیکه دوست دارید بفرستید، و به خودتان میگویید که ”یکی از این روزها“ آنرا خواهم فرستاد، فقط فکر کنید ... ”یکی از این روزها“ ممکن است شما اینجا نباشید که آنرا بفرستید!

آموخته ام ...

آموخته ام ... که بهترین کلاس درس دنیا، کلاسی است که زیر پای پیرترین فرد دنیاست.

آموخته ام ... که وقتی عاشقید، عشق شما در ظاهر نیز نمایان می شود.

آموخته ام ... که تنها کسی که مرا در زندگی شاد می کند کسی است که به من می گوید: تو مرا شاد کردی.

آموخته ام ... که داشتن کودکی که در آغوش شما به خواب رفته، زیباترین حسی است که در دنیا وجود دارد.

آموخته ام ... که مهربان بودن، بسیار مهم تر از درست بودن است.

آموخته ام ... که هرگز نباید به هدیه ای از طرف کودکی، نه گفت.

آموخته ام ... که همیشه برای کسی که به هیچ عنوان قادر به کمک کردنش نیستم دعا کنم.

آموخته ام ... که مهم نیست که زندگی تا چه حد از شما جدی بودن را انتظار دارد، همه ما احتیاج به دوستی داریم که لحظه ای با وی به دور از جدی بودن باشیم.

آموخته ام ... که گاهی تمام چیزهایی که یک نفر می خواهد، فقط دستی است برای گرفتن دست او، و قلبی است برای فهمیدن وی.

آموخته ام ... که راه رفتن کنار پدرم در یک شب تابستانی در کودکی، شگفت انگیزترین چیز در بزرگسالی است.

آموخته ام ... که زندگی مثل یک دستمال لوله ای است، هر چه به انتهایش نزدیکتر می شویم سریعتر حرکت می کند.

آموخته ام ... که پول شخصیت نمی خرد.

آموخته ام ... که تنها اتفاقات کوچک روزانه است که زندگی را تماشایی می کند.

آموخته ام ... که خداوند همه چیز را در یک روز نیافرید. پس چه چیز باعث شد که من بیندیشم می توانم همه چیز را در یک روز به دست بیاورم.

آموخته ام ... که چشم پوشی از حقایق، آنها را تغییر نمی دهد.

آموخته ام ... که این عشق است که زخم ها را شفا می دهد نه زمان.

آموخته ام ... که وقتی با کسی روبرو می شویم انتظار لبخندی جدی از سوی ما را دارد.

آموخته ام ... که هیچ کس در نظر ما کامل نیست تا زمانی که عاشق بشویم.

آموخته ام ... که زندگی دشوار است، اما من از او سخت ترم.

آموخته ام ... که فرصتها هیچ گاه از بین نمی روند، بلکه شخص دیگری فرصت از دست داده ما را تصاحب خواهد کرد.

آموخته ام ... که آرزویم این است که قبل از مرگ مادرم یکبار به او بیشتر بگویم دوستش دارم.

آموخته ام ... که لبخند ارزانترین راهی است که می شود با آن، نگاه را وسعت داد.

آموخته ام ... که نمی توانم احساسم را انتخاب کنم، اما می توانم نحوه برخورد با آنرا انتخاب کنم.

آموخته ام ... که همه می خواهند روی قله کوه زندگی کنند، اما تمام شادی ها و پیشرفتها وقتی رخ می دهد که در حال بالا رفتن از کوه هستید.

آموخته ام ... که بهترین موقعیت برای نصیحت در دو زمان است: وقتی که از شما خواسته می شود، و زمانی که درس زندگی دادن فرا می رسد.

آموخته ام ... که کوتاهترین زمانی که من مجبور به کار هستم، بیشترین کارها و وظایف را باید انجام دهم.

 

 اندی رونی

نکته ها در گفته ها


* آنچه جذاب است سهل نیست، دشوار هم نیست، بلکه دشواری ، رسیدن به سهولت است
.

* وقتی توبیخ را با تمجید پایان می دهید، افراد درباره رفتار و عملکرد خود فکر می کنند، نه رفتار و عملکرد شما.

* سخت کوشی هرگز کسی را نکشته است، نگرانی است که انسان را از بین می برد.

* اگر همان کاری را انجام دهید که همیشه انجام می دادید، همان نتیجه ای را می گیرید که همیشه می گرفتید.

* ما زمان را تلف نمی کنیم، زمان است که ما را تلف می کند.

* افراد موفق کارهای متفاوت انجام نمی دهند، بلکه کارها را به گونه ای متفاوت انجام می دهند.

* پیش از آنکه پاسخی بدهی با یک نفر مشورت کن ولی پیش از آنکه تصمیم بگیری با چند نفر.

* کار بزرگ وجود ندارد، به شرطی که آن را به کارهای کوچکتر تقسیم کنیم.

* کارتان را آغاز کنید، توانایی انجامش بدنبال می آید.

* انسان همان می شود که اغلب به آن فکر می کند.

* همواره بیاد داشته باشید آخرین کلید باقیمانده، شاید بازگشاینده قفل در باشد.

* تنها راهی که به شکست می انجامد، تلاش نکردن است.

* دشوارترین قدم، همان قدم اول است.

* عمر شما از زمانی شروع می شود که اختیار سرنوشت خویش را در دست می گیرید.

* آفتاب به گیاهی حرارت می دهد که سر از خاک بیرون آورده باشد.

* وقتی زندگی چیز زیادی به شما نمی دهد، بخاطر این است که شما چیز زیادی از آن نخواسته اید.

* در اندیشه آنچه کرده ای مباش، در اندیشه آنچه نکرده ای باش.

* امروز، اولین روز از بقیه عمر شماست.

* برای کسی که آهسته و پیوسته می رود، هیچ راهی دور نیست.

* امید، درمانی است که شفا نمی دهد، ولی کمک می کند تا درد را تحمل کنیم.

* بجای آنکه به تاریکی لعنت فرستید، یک شمع روشن کنید.

* آنچه شما درباره خود فکرمی کنید، بسیار مهمتر از اندیشه هایی است که دیگران درباره شما دارند.

* آنکه می تواند نسبت به نیکی دیگران ناسپاس باشد، از دروغ گفتن باک ندارد.

* هرکس، آنچه را که دلش خواست بگوید، آنچه را که دلش نمی خواهد می شنود.

* اگر هر روز راهت را عوض کنی، هرگز به مقصد نخواهی رسید.

* کسانی که نمی توانند فرصت کافی برای تفریح بیابند، دیر یا زود وقت خود را صرف معالجه می کنند.

* صاحب اراده، فقط پیش مرگ زانو می زند و آن هم در تمام عمر، بیش از یک مرتبه نیست.

* وقتی شخصی گمان کرد که دیگر احتیاجی به پیشرفت ندارد، باید تابوت خود را آماده کند.

* کسانی که در انتظار زمان نشسته اند، آنرا از دست خواهند داد.

* کسی که در آفتاب زحمت کشیده، حق دارد در سایه استراحت کند.

* بهتر است دوباره سئوال کنی، تا اینکه یکبار راه را اشتباه بروی.

* هر گاه مشکلی را مطرح می کنید، برای رفع آن هم راه حلی پیشنهاد کنید.

* کیفیت جامع یعنی درست انجام دادن همه کارها در همان بار اول.

* آنقدر شکست خوردن را تجربه کنید تا راه شکست دادن را بیاموزید.

* اگر خود را برای آینده آماده نسازید، بزودی متوجه خواهید شد که متعلق به گذشته هستید.

* خانه ات را برای ترساندن موش، آتش مزن.

* خودتان را به زحمت نیندازید که از معاصران یا پیشینیان بهتر گردید، سعی کنید از خودتان بهتر شوید.

* اینجا، کار تمام نشده است، حتی آغاز پایان هم نیست، اما شاید پایان آغاز باشد.

* خداوند به هر پرنده‌ای دانه‌ای می‌دهد، ولی آن را داخل لانه‌اش نمی‌اندازد.

* تنها راهی که به شکست می‌انجامد، تلاش نکردن است.

* درباره درخت، بر اساس میوه‌اش قضاوت کنید، نه بر اساس برگهایش.

* از لجاجت بپرهیزید که آغازش جهل و پایانش پشیمانی است.

* انسان هیچ وقت بیشتر از آن موقع خود را گول نمی‌زند که خیال می‌کند دیگران را فریب داده است.

* کسی که دوبار از روی یک سنگ بلغزد، شایسته است که هر دو پایش بشکند.

*هر که با بدان نشیند، اگر طبیعت ایشان را هم نگیرد، به طریقت ایشان متهم گردد.

* کسی که به امید شانس نشسته باشد، سالها قبل مرده است.

* اگر جلوی اشتباهات خود را نگیرید، آنها جلوی شما را خواهند گرفت.

* اینکه ما گمان می‌کنیم بعضی چیزها محال است، بیشتر برای آن است که برای خود عذری آورده باشیم.

...


 

من آموخته ام :

 

که هر روز عزیزانم را با عاشقانه ترین کلمات بدرقه کنم چرا که آن روز شاید اخرین فرصت دیدار ما باشد.

که پول پست ترین وسیله برای برتری است.

که هر زمان که با دلی گشاده به سوی چیزی می شتابم غالباٌ در انجامش به پیروزی میرسم.

هر اتفاقی جاری شود حتی اگر امروز روز تلخی باشد، زندگی جریان خواهد داشت و فردایی بهتر را به ارمغان خواهد آورد.

که حق دارم عصبانی و خشمگین باشم، ولی حق ندارم خشن و بی رحم باشم .

که مشاجره دو انسان نمی تواند دلیلی بر بی علاقگی شان باشد، همانطور که سکوتشان نمی تواند دلیلی بر دوستی و تفاهم باشد.

سخت و آسان

به آسانی میشه در دفترچه تلفن کسی جایی پیدا کرد ، ولی به سختی میشه در قلب او جایی پیدا کرد.
به راحتی میشه در مورد اشتباهات دیگران قضاوت کرد ، ولی به سختی میشه اشتباهات خود را پیدا کرد.
به راحتی میشه بدون فکر  حرف زد ، ولی به سختی میشه زبان را کنترل کرد.
به راحتی میشه کسی را که دوستش داریم از خود برنجانیم ، ولی به سختی میشه این رنجش را جبران کنیم.
به راحتی میشه از کسی تقاضای بخشش کرد ، ولی به سختی میشه کسی را بخشید .
به راحتی میشه قانون را تصویب کرد ، ولی به سختی میشه به آنها عمل کرد.
به راحتی میشه به رویاها فکر کرد ، ولی به سختی میشه برای بدست آوردن یک رویا جنگید.
به راحتی میشه هر روز از زندگی لذت برد ، ولی به سختی میشه به زندگی ارزش واقعی داد.
به راحتی میشه به کسی قول داد ، ولی به سختی میشه به آن قول عمل کرد.
به راحتی میشه دوست داشتن را بر زبان آورد ، ولی به سختی میشه آنرا نشان داد .
به راحتی میشه اشتباه کرد ، ولی به سختی میشه از آن اشتباه درس گرفت.
به راحتی میشه گرفت ، وی به سختی میشه بخشش کرد.
به راحتی میشه دوستی را با حرف حفظ کرد ، ولی به سختی میشه به آن معنا بخشید.

و در آخر:
به راحتی میشه این متن را خو
اند
 ولی به سختی میشه به آن عمل کرد